تذکر این نکته لازم است که حضرت سخت استنکاف دارد از این که فضائل خویش را به زبان آورد. چنان که خود می فرماید: «ولو لا ما نهی اللّه عنه من تزکیة المرء نفسه، لذکر ذاکرٌ فضائل جمّةً، تعرفها قلوب المؤمنین و لا تمجّها آذان السامعین؛(1) و اگر خدا نهی نمی فرمود که مرد خود را بستاید، فضائل فراوانی را برمی شمردم، که دل های آگاه مؤمنان آن را شناخته و گوش های شنوندگان با آن آشناست.
1ـ راه و رسم امام
خیلی از رهبران دنیا هستند که به راه و اهدافی که انتخاب کرده اند یقین و باور ندارند بلکه گاه آن راه و اهداف را وسیله رسیدن به قدرت خویش می دانند امّا علی(ع) این چنین نیست آنچه را که بعنوان راه و یا اهداف خویش به مردم معرفی نمود سخت به آن اعتقاد داشت، خود در این زمینه می فرماید:«و انّی لعلی الطّریق الواضح القطه لقطاً؛(2) و براستی من به راه روشن حق گام به گام ره می سپارم .
2ـ سوابق مبارزاتی حضرت
همانا خداوند سبحان حضرت محمد(ص) را مبعوث فرمود: در روزگارانی که عرب کتابی نخوانده و ادّعای وحی و پیامبری نداشت، پیامبر اسلام(ص) با یارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت تا آنان را به سر منزل نجات کشاند… به خدا سوگند! من در دنباله آن سپاه بودم، تا باطل شکست خورد و عقب نشست…در این راه هرگز ناتوان نشدم و نترسیدم، و خیانت نکردم، و سستی در من راه نیافت به خدا سوگند درون باطل را می شکافم تا حق را از پهلویش بیرون کشم.(3)
3ـ شجاعت مولا
انا وضعت فی الصّغر بکلاکل العرب و کسرت نواجم قرون ربیعة و مضر ؛ من در خردسالی بزرگان عرب را به خاک افکندم، و شجاعان دو قبیله «ربیعه» و «مضر» را درهم شکستم.(4)
4ـ صبر و بردباری علی
حقا که باید گفت صبر علی را هیچ کس نداشته و ندارد او در مقابل غصب خلافت و آن همه توهین ها به شخص او و همسر گرامیش فاطمه زهرا(س) صبر و بردباری نمود با آن که توان و قدرت مقابله را داشت ولی برای حفظ مصالح جامعه اسلامی و وحدت آن همه را تحمّل نمود، خود می فرماید: «در اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پاخیزم؟ یا در این محیط خفقان زای تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت، و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد.
فرأیت انّ الصّبر علی هاتا احجی، فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجاً؛(5)پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا خار در چشمم و استخوان در گلویم مانده بود. و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند!
در جای دیگر فرمود: «براستی می دانید که سزاوارتر از دیگران به خلافت من هستم. سوگند به خدا! به آنچه انجام داده اید گردن می نهم، تا هنگامی که اوضاع مسلمین روبراه باشد و از هم نپاشد، و جز من به دیگری ستم نشود، و پاداش این گذشت و سکوت و فضیلت را از خدا انتظار دارم. و از آن همه زر و زیوری که به دنبال آن حرکت می کنید، پرهیز می کنم.»(6)
5 ـ علم بی کران مولا
تمام فضائل در عظمت علی(ع) ریشه در علم الهی و بی کران او دارد، گاهی که زمینه پیش می آمد حضرت اشاره به علم وسیع خود می نمود، از جمله فرمود: «و اللّه لو شئت ان اخبر کلّ رجلٍ منکم بمخرجه و مولجه و جمیع شأنه لفعلت ولکن اخاف ان تکفروا فیّ برسول اللّه (ص) ؛ سوگند به خدا، اگر بخواهم می توانم هر کدام شما را از آغاز و پایان کارش، و از تمام شئون زندگی، آگاه سازم من از آن می ترسم که با اینگونه خبرها نسبت به رسول خدا(ص) کافر شوید، آگاه باشید که من این اسرار گرانبها را به یاران رازدار و مورد اطمینان خود می سپارم سوگند به خدایی که محمد(ص) را به حق برانگیخت و او را برگزید جز به راستی سخن نگویم، پیامبر اسلام(ص) همه اطلاعات را به من سپرده است، و از محل هلاکت آن کس که هلاک می شود، و جای نجات کسی که نجات می یابد، و پایان این حکومت، همه را به من خبر داده و مرا آگاهانده است. هیچ حادثه ای بر من نگذشت جز آن که در گوشم نجوا کرده بود و مرا بدان مطّلع ساخت.»(7)
6 ـ عدالت علی(ع)
عدالتگری مولا شهره جهانی دارد تا آنجا که گفته اند: علی مانند هر مرد الهی و رجل ربّانی دیگر، حکومت و زعامت را به عنوان یک پست و مقام دنیوی که اشباع کننده حس جاه طلبی بشر است و به عنوان هدف و ایده آل زندگی، سخت تحقیر می کند و آنرا پشیزی نمی شمارد، آنرا مانند سایر مظاهر مادّی دنیا از استخوان خوکی که در دست انسان خوره داری باشد بی مقدارتر می شمارد، امّا همین حکومت و زعامت را در مسیر اصلی و واقعیش یعنی به عنوان وسیله ای برای اجراء عدالت و احقاق حق و خدمت به اجتماع، فوق العاده مقدّس می شمارد و مانع دست یافتن حریف و رقیب می گردد.(8)
خود درباره اجرای عدالت خود می گوید: «مردم! عذرخواهی کنید از کسی که دلیلی بر ضدّ او ندارید، و آن کس من می باشم. مگر من در میان شما براساس «ثقل اکبر» که قرآن است عمل نکردم؟ و ثقل اصغر«عترت پیامبر(ص)» را در میان شما باقی نگذاردم؟ مگر من پرچم ایمان را در بین شما استوار نساختم؟ و از حدود و مرز حلال و حرام آگاهتان نکردم؟ و البسکم العافیة من عدی؛ مگر پیراهن عافیت را با عدل خود به اندان شما نپوشاندم؟ و نیکی ها را با اعمال و گفتار خود در میان شما رواج ندادم؟ و ملکات اخلاق انسانی را به شما نشان ندادم؟..(9)
7 ـ سیاست و زیرکی حضرت
سیاست دینی و اسلامی از شیطنت و حیله فاصله دارد، امّا سیاست های غیر دینی همراه و ممزوج با حیله گری و جنایتگری است: حضرت درباره سیاستمداری خود می فرماید: «و اللّه ما معاویةٌ بادهی منّی، و لکنّه یغدر و یفجر و لولا کراهیّة الغدر لکنت من ادهی النّاس، و لکن کلّ غدرةٍ فجرةٍ، و کلّ فجرةٍ کفرةٌ…؛(10) سوگند به خدا، معاویه از من سیاستمدارتر نیست، امّا معاویه حیله گر و جنایتکار است. اگر نیرنگ، ناپسند نبود من زیرک ترین افراد بودم، ولی هر نیرنگی گناه هر گناهی نوعی کفر و انکار است. روز رستاخیز در دست هر حیله گری پرچمی است که با آن شناخته می شود. به خدا سوگند، من با فریبکاری غافلگیر نمی شوم، و با سخت گیری ناتوان نخواهم شد.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه
پی نوشت ها:
ـــــــــــــــــــــــ
1. نهج البلاغه، نامه 28، ص 512.
2. محمد دشتی، نهج البلاغه، خطبه 97، ص 180.
3. همان، خطبه 105، ص 192.
4. همان، خطبه 192، ص 398.
5. همان، خطبه 3، ص 44.
6. همان، خطبه 74، ص 122.
7. همان، خطبه 175.
8. رـ ک سیری در نهج البلاغه، ص 128.
9. نهج البلاغه، خطبه 87، ص 148.
10. همان، خطبه 200.