شهادت
پیامبر اعظم ص می فرماید: هر عمل نيکي، عملي نيکوتر از خود دارد مگر شهادت در راه خدا که نيکوتر عملي از آن وجود ندارد. (خصال، ج ۱، ص ۸)
پیامبر اعظم ص می فرماید: هر عمل نيکي، عملي نيکوتر از خود دارد مگر شهادت در راه خدا که نيکوتر عملي از آن وجود ندارد. (خصال، ج ۱، ص ۸)
عشق را بـا خـون خـود کردی تـو معنـا ای شهیـد!
خـویـش را بـردی بـه اوج عـرش اعـلا ، ای شهید!
زنـدگی تسلیم تـو شد ، مــرگ خــالی از عــدم
زنـده تــر از تـو نمی بینـم بـه دنیــــا ای شهیـــــد!
در کـلاس عشـق تــو ، استــادهــا بنشستــه اند
کـــز تـو آمـوزنــد ســــرمشق الفبـــا، ای شهید!
نــور می پــاشی بسان مــاه بــــر قصر امـل
عشـق می نوشد ز تـو عــاشقترین ها ای شهید!
مـأمـن جــانْ پَـرورت ، ســـــرمنــزل مقصـــودها
حـــاصلی از بــاورت ، روح تـجلّا ای شهیـــــــــد!
عـــالمی حیـــران بـه شور و عشقبــــازی های تـو
گلشنـــی حسرت بـــه دیـدار تـو رعنـا، ای شهید!
جــز خــدا واقف نـشد بـــر اوج عـرفـان تــــو کس
چــونکه گشتـــه عـاشقت آخـر خـدا را ای شهیـد..
غایب امروز آزمون کارشناسی_ارشد سال 95
(محمدابراهیم توفیقیان شهید مدافع حرم)
(ما مدعیان صف اول بودیم از اخر مجلس شهدا را چیدند…شادی روحش صلوات
هوشیاری استاد در برابر انحرافات (مصاحبه با شهید حجت الاسلام باهنر)
بنابراین استاد بزرگوار عمدتا پاسدار اسلام بودو هوشیار در برابر اسلام. یادم نمی رود یک کتابی را ایشان شنیده بوده که این کتاب منتشر شده (من اسم آن کتاب را نیم برم چون ترویج از یک کتاب باطل است) ایشان می گفت که این کتاب را از هر جا که هست برای من پیدا کنید ما مامور شدیم برای اینکه بگردیم و این کتاب را پیدا کنیم. گشتیم و بالاخره یک نسخه پیدا کردیم آن نسخه ای که به دست ما رسید منحصر به فرد بود، ۴۰۰ صفحه بود. من با زحمت زیادی دو نسخه فتوکپی از آن گرفتم و یک نسخه خدمت ایشان بردم و یک نسخه پیش خود من ماند. شاید بیست روز بیشتر نگذشت، ایشان فرمودند با این کتاب چه کردی؟ گفتم : من هنوز گذاشته ام ان شاء الله وقت کنم مطالعه کنم. بعد دیدم ایشان تمام این کتاب را خوانده فصل به فصلش را تحلیل کرده، نقطه های ضعفش را درآورده و در حدود سیصد و پنجاه مورد علیه اسلام به نام اسلام نوشته شده بود یعنی کتابی که به عنوان یک بحث تاریخی درباره اسلام بود و دقیقا می خواست بگوید این کتاب کتاب اسلامی است بیش از سیصد مورد ایشان در این کتابی که به نام اسلام نوشته شده بود بر علیه اسلام مطلب داشت، نقد کردند و این هوشیاری و این حضور همیشه در صحنه علمی و دفاع فکری از اسلام، بسیار محترم است.
ﮐﺴﯽ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﺑﺸﯿﻨﻪ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ ،
ﺍﻣﺎ ﻃﯿﺐ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ …!؟
ﮔﻨﺪﻩ ﻻﺕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ.
ﺷﺎﻩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﻪ ،
می گفت:ﻃﯿﺐ …
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺷﺎﻩ گفت:
ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ ،
ﺑﺮﻭ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺭﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﻦ …
ﮔﻔﺖ:ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﻃﺮﻑ ﮐﯿﻪ؟
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ:
ﻓﻼﻥ ﺟﺎ …
ﺳﯿﺪ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﻤﯿﻨﯽ …
ﻃﯿﺐ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ !؟
ﮔﻔﺖ:
ﮐﯽ؟
ﮔﻔﺘﯽ ﺳﯿﺪه !؟
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻩ …
ﮔﻔﺖ:ﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ !!!
ﻣﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ( سلام الله علیها ) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﯿﻢ …!
( ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﺑﯿﻮﻓﺘﻪ ﺭﻭ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﺮﺩﻡ )
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ:
ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ،
ﻧﺎخنات ﺭﻭ ﻣﯿﮑﺸﻢ ،
میدم ﺗﯿﮑﻪ تیکه ات کنن …
ﮔﻔﺖ:ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ میخوای ﺑﮑﻦ ،
ﻣﻦ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ( سلام الله علیها ) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﻢ …
ﺍنقدر شکنجه اش کردند …
که ﻃﯿﺐ سینه سپر ،
ﺷﺪ ﻧﯽ ﻗﻠﯿﻮﻥ …
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺍعدﺍﻣﺶ ﮐﻨﻦ ،
ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ:
ﻃﯿﺐ ﭘﯿﺎﻣﯽ ﺑﺮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ ؟
ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻮ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ،
ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯿﻦ:
ﻃﯿﺐ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﻔﺎﻋﺘﻢ ﮐﻦ …
ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎﻣﺸﻮ ﭘﯿﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻭﻥ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﻦ ﻭ امثال ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ ،
ﺍﻭﻥ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻣﺖ ﻣﻨﻮ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ …!
ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ طیب ۶۰ ﺳﺎﻝ ﻧﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﻧﺪ ﻧﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ ،
ﻓﻘﻂ ﺍﺩﺏ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ ( سلام الله علیها ) …
” که شد حر انقلاب “
ﻫﻤﯿﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﻗﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ی ۶۰ ﺳﺎﻟﺸﻮ ﻗﻀﺎ کردن …
معرفت که داشته باشی ،
حتی اگه بد باشی ،
بالاخره یه روز بر می گردی …
میشکفی …
پر می کشی …
و اوج می گیری …بله مردی ومردانگی زمان ومکان نمیشناسه ،
فرقی نمیکنه مخالف باشی ،موافق باشی ،فقط مهم اینه که جوهرش داشته باشی،
” درست مثل شهید طیب حاج رضایی “
سالروز شهادت سروان خلبان علی اکبر شیرودی
شهید شیرودی از زبان هم رزمان
خلبان ایرج میرزایی، یکی از هم رزمان شهید شیرودی درباره ایمان و شجاعت علی اکبر چنین می گوید: «او سرباز امام زمان(عج) بود. در مأموریت هایی که داشت، هیچ وقت ترس در وجودش رخنه نکرد مگر یک لحظه و آن [زمانی بود] که به فکر افتاد و گفت: «نکند ما از نظر خدا به دور باشیم و مورد قبول خدا نباشیم». او قدرت رهبری فوق العاده ای داشت. در یکی از پروازها، هلی کوپترمان سه تیر خورد و یکی از تیرها جلوی پای شیرودی پایین آمد، او گفت: ببین، گلوله ها با من دوست هستند. هوا تاریک شده بود و من گفتم که برگردیم اما او گفت: ما تا آخرین لحظه باید عملیات را ادامه دهیم او همچنان مقاوم و استوار به مبارزه ایستاد و ما تیر دیگری خوردیم [اما با وجود اصابت گلوله]، نیروی کفر را به سختی شکست دادیم و بعد برگشتیم. وی در پیروزی های جنگ به ویژه تپه های «مِیْمَک»، «سر پُل ذَهاب» و «بازی دِراز» نقش ارزنده ای داشت».
سالروز شهادت شهید مهندس مهدی باکری
مهندس مهدي باكري
تولد : 30 فروردين 1333 مياندوآب
تحصيلات : مهندس مكانيك
مسؤوليت : فرماندة لشكر 31 عاشورا
شهادت : 25 اسفند 1363 رودخانة دجله
مزار : بي نشان
در مسير زندگي
يتيمي كه شهردار شد
مهدي باكري در سال 1333 در شهرستان مياندوآب به دنيا آمد . در همان كودكي ، مادرش را از دست داد . تحصيلات ابتدايي و متوسطه را در اروميه به پايان رسانيد . در سال آخر دبيرستان ، هم زمان باشهادت برادرش « علي » به دست ساواك ، وارد جريان هاي سياسي شد . بعد از گرفتن ديپلم ، در رشتة مهندسي مكانيك ادامة تحصيل داد و مبارزات سياسي خود را در تبريز آغاز كرد . پس ازمدتي برادر كوچكترش حميد نيز به عنوان رابط با ساير مبارزان ، به خارج از كشور رفت . مهدي ، به پيروي از فرمان امام ، سربازخانه را ترك نمود و زندگي مخفيانه اي را تا پيروزي انقلاب اسلامي دنبال كرد . پس از پيروزي انقلاب و همزمان با تشكيل سپاه ، به عضويت سپاه اروميه درآمد . وي در سازماندهي سپاه و ساخت اولية آن نقشي فعال داشت . مدتي در سمت دادستاني دادگاه انقلاب خدمت كرد و هم زمان به عنوان شهردار شهرستان اروميه ، خدمات ارزنده اي را ارايه داد .
جراحت ، جراحت … و شهادت
با شروع جنگ تحميلي ازدواج كرد و روز بعد از عقد به جبهه اعزام شد . در طول سال ها تلاش در جبهه و عمليات هاي مختلف ، همواره از فرماندهان برجسته و داراي نفوذ معنوي بود . در عمليات فتح المبين ، معاون تيپ نجف اشرف بود و در عمليات بيت المقدس از ناحية كمر مجروح شد .
درعمليات رمضان به عنوان فرمانده تيپ عاشورا ، وارد خاك عراق شد و يكبار ديگر مجروح گرديد .
در عمليات مسلم بن عقيل ، سمت فرماندهي را در لشكر عاشورا داشت . همچنين در عمليات والفجر مقدماتي ، و والفجر يك تا چهار با همين عنوان به هدايت بسيجيان پرداخت .
در عمليات خيبر بود كه برادرش « حميد باكري » به شهادت رسيد. در آخرين ديدار با حضرت امام ، از ايشان براي خود طلب آمرزش و شهادت نمود . « مهدي باكري » پانزده روز بعد در عمليات بدر ، در اسفند سال 1363 مزد زحمات خود را با شهادت در آغوش گرفت .