حق در اصطلاح فقه
“حق در اصطلاح فقه: حق نوعی سلطنت است بر چیزی متعلق بهعین، چون حق تحجیر و حق رهانه، و متعلق به غیر عین، چون حق خیار، متعلق به عقد یا سلطنت، متعلق به شخص چون حق قصاص و حق حضانت، پس حق مرتبه ضعیف است ازملک. فرق حق با حکم مجرد جعل رخصت است بر فعل چیزی یا ترک آن و حکم به ترتیب است بر فعل یا ترک فعل".[2]
واژه حقوق: حقوق دارای چندمعنای اصطلاحی است که از آن میان فقط به دو معنی اشاره میشود:
الف: گاهی مراد از حقوق نظام حاکم بر رفتار اجتماعی شهروندان یک جامعه است. یعنی مجموعهی بایدها و نبایدهایی که اعضای یک جامعه ملزم به رعایت آنها هستند. در این اصطلاح، نظر به این نیست که کلمه حقوق جمع حق است، بلکه با آن همچون کلمهی مفرد معامله میکنند. گویا مجموعهی احکام و مقررات حاکم بر یک جامعه را یک واحد اعتباری دانسته، نام«حقوق» بر آن نهادهاند. کلمه «تشریع در زبان عربی، همچنین شرع در اصطلاح فقهای اسلام تقریباً همین معنی را افاده میکند. حقوق در این معنا تقریباً با «قانون» مرادف است، مثلاً بهجای «حقوق اسلام» یا «حقوق روم » میتوان گفت : «قانون اسلام» یا «قانون روم».[3]
ب: کلمه حقوق در اصطلاح دوم جمع «حق» است.
حقوق اساسی: حقوق دو گونه است بسیاری از مقررات اجتماعی توسط قوه ی مقننه وضع وتصویب میشود اما بخشی از حقوق باید قبل از تشکیل قوه ی مقننه معلوم ومعتبرگردد این بخش از حقوق، حقوق «اساسی» نامیده میشود. پس حقوق اساسی عبارت است از«مجموعه عباراتی که قبل از وضع تدوین مقررات اجتماعی باید معتبر باشد»
در نظامهای مردمسالاری برای اعتبار حقوق اساسی، نخست مردم بارأی خود کسانی را بهعنوان اعضای مجلس «مؤسسان» برمیگزینند، سپس آنها مجموعه حقوق اساسی را وضع و تصویب میکنند.، این مجموعه- که «قانون اساسی» نامیده میشود- برای اعتباربیشتربرمردم عرضه میشود تا آنان نیز بدان رأی موافق بدهند.
[1] - ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج2،تهران،ناشر دار الکتب اسلامی،1371،ص491.
[2] - علی اکبر، دهخدا ،محمد معین،لغت نامه دهخدا،تهران،دانشگاه تهران،1373 ج6، ص29.
[3] - محمد، معین،فرهنگ لغت،1377،چاپ 12،ص26.
قسمتی از پایان نامه خانم زهره صلاحیان (طلبه مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی نرجس خاتون سلام الله علیها) با عنوان: نقش دولت اسلامی در حمایت از بنیان خانواده در فقه امامیه وحقوق جمهوری اسلامی