دلداری و پرستاری از امام سجاد(علیه السلام )
امام سجاد (ع ) می فرماید : در روز عاشورا ، وقتی پدرم را کشته و به خون آغشته دیدم و مشاهده کردم که فرزندان آن حضرت با برادران و عموهای خود به شهادت رسیده اند و از سوی دیگرزنان و خواهران را مانند اسیران روم و ترک مشاهده کردم ، فوق العاده نگران و ناراحت شدم و سینه ام تنگی کرد و نزدیک بود که روح از بدنم جدا شود .
همین که عمه ام زینب مرا بدین حال دید ، گفت : ((ما لی اراک تجود بنفسک یا بقیه جدی و ابی و اخوتی ))؛ای یادگار جد و پدر و برادرانم ! تو را چه شده است ؟ می بینم که نزدیک است قالب تهی کنی ! از مشاهده انی منظره دلخراش بی تابی مکن . به خدا قسم این (شهادت ) عهدی است که خدا با جد و پدرت کرده است . خدا از مردمی که ستمکاران آنان ران نمی شناسد ، ولی در آسمانها معروق هستند ، تعهد گرفته است که ایشان این اعضای پاره پاره و جسدهای غرقه په خون را به خاک بسپارند . ((لهذا الطف علما لقبر ابیک سید الشهداء لایدرس اثره و . . . ))؛ در این سرزمین برای قبر پدرت بیرقی برافرازند که اثر آن از بین نخواهد رفت و به آمد و رفت و شب و روزها محو نخواهد شد . پیشوایان و رهبران کفر و پیروان گمراه آنان ، برای از بین بردن آن قبر فعالیت ها می کنند ، ولی تلاش آنها جز بر عظمت آن قبر نخواهد افزود . ))
منبع: عباس عزیزی،کتاب:دویست داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع)، چاپ چهارم،1381 ،ص98