زينب (سلام الله علیها ) بر فراز تل زينبيه
حضرت حجت بن الحسن (عج ) در زيارت ناحيه مقدسه ، اين صحنه را متذكر مي گردد و مي فرمايد: اي جد بزرگوار! اين منظره را چگونه به ياد بياورم ، آن گاه كه بانوان حرم اسب تو را سرافكنده و مصيبت زده ديدند و زينش را واژگون يافته و از خيمه ها بيرون آمده و با ديدن آن منظره موها را پريشان نمودند و سيلي به صورت خود مي زدند و چهره هايشان آشكار شده و فريادشان بلند بود؛ زيرا عزت خود را از دست رفته مي ديدند: با اين حال به سوي قتلگاه شتافتند و ديدند شمر روي سينه ات نشسته و خنجرش را بر گلويت نهاده تا سرت را از بدن جدا نمايد!
زينب بر فراز تل زينبيه شاهد اين ظلم آشكار است و صحنه را با چشم سر و دل مشاهده مي كند. از دل سوخته خويش فرياد برآورد: ((يابن محمد المصطفي ! جواب خواهرت را بده ))
بار دوم فرمود: ((برادر! جواب مرا بده .))
بار سوم فرمود: ((الان تو را به كسي قسم مي دهم كه حتما جواب مرا بدهي . حسينم تو را به جان مادرمان زهرا جوابم را بده .))
امام در لحظات مرگ و زندگي سر خويش را بلند نمود و امر فرمود: ((از اين صحنه ، دور شويد.))
امر امام واجب است . زينب بچه ها را به سوي خيمه ها روانه نمود؛ اما مقاتل نويسان مي نويسند: زينب پشت به حسين ننمود؛ بلكه عقب عقب به طرف خيام مي رفت و چشم از چهره حسين بر نمي داشت .(1)
منبع: عباس عزیزی،کتاب:دویست داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع)، چاپ چهارم،1381 ،ص87
(1)عقيله بني هاشم ، ص 30 و 31