شیخ راغب حرب
سالروز شهادت شیخ راغب حرب
شيخ راغب به خاطر حضور دائم بين مردم روستاهاي مختلف لبنان و رابطه تنگاتنگ با آنان كاملا با زبان و فضاي مخاطبان خود آشنا بود و براي همين رفتارها و برخوردهايش كاملا با حال و هواي آنان تناسب داشت و در عين حال بسيار آدم صاف و راحت و بي تكلفي بود. يكبار به منزل كسي رفته بود كه خانمش در انظار عمومی بي حجاب بود و وقتي وارد شد ديد همسر او به خاطر وی روسري پوشيده است و بدون مقدمه و خيلي صريح به او گفت: چه خبر است؟ حالا كه من آمده ام برايم نمايش بازي مي كني؟ حجابت را بردار و مثل هميشه باش، حجاب حكم خداست نه حكم من كه ملاحظه من را مي كني!»
آن زن خيلي از برخورد شيخ تعجب كرد و حجابش را برداشت ولي همين شخص بعد از شهادت شيخ ر اغب محجبه شد.
يك بار ديگر شيخ راغب به جايي رفت كه چند نفر داشتند پاسور بازي مي كردند. تا ايشان را ديدند خواستند ورق ها را جمع كنند ولي ايشان گفت: «بازي كنيد تا تمام شود، من صبر مي كنم!»
گفتند: ممكن است طول بكشد.
فرمود: «باشد، صبر مي كنم» و مدتي طولاني انتظار كشيد تا بازي شان تمام شود.
و بعد از آن با مهرباني و صميميت خاص خود گفت: «لطفا كارت ها را به من بدهيد!» افراد با تعجب كارت ها را به شيخ دادند. كارت ها را كه گرفت به آنها گفت: «من براي شما چه قدر ارزش دارم؟»
گفتند: اختيار داريد.
حاج آقا فرمود: «نه، جدي مي گويم، براي من چه قدر حساب باز مي كنيد؟
پاسخ دادند: اين چه سؤالي است، شما به اندازه دنيا براي ما ارزش داريد.
اين جواب را كه شنيد رو به آنان كرد و كارت ها را بين آنها تقسيم كرد و گفت: پس حالا به خاطر من هر كسي ورق هاي خودش را پاره كند!
و به اين ترتيب با رفتاري دوستانه باعث شد خودشان ورق ها را پاره كنند و بعد هم شروع كرد با همان زبان و منطق با آنها صحبت كردن و با آنها قهوه اي خورد و به دنبال كار خود رفت.
و اما چه می شد اگر همه اینگونه رفتار می کردند…
منبع: تبیان