عشق به «احسان» و نفرت از «عصيان»
عشق به «احسان» و نفرت از «عصيان»
نيكى و بدى، هر دو از انسان سر مى زند و «احسان» و «عصيان» كار انسانهاى نيك و بد است.
پرداختن به احسان و اجتناب از عصيان، وقتى ارزش دارد كه به صورت يك ملكه و خصلت ذاتى و سجيّه اخلاقى درآيد، نه مقطعى و نه لحظه اى. و اين در صورتى است كه ريشه در قلب انسان داشته باشد.
عشق به نيكى و نفرت از زشتى و گناه، در دل انسان باشد. بايد انگيزه ها درونى و قلبى شود. احسان، بايد «محبوب» انسان شود و فسق و عصيان، «منفور».
علاقه و عشق به چيزى، انسان را نستوه مى كند. اگر نيكى، محبوب ما شود، ديگر نيازى به تحريك و انگيزش خارجى نيست، احتياجى به ايجاد انگيزه نيست. خود آن حبّ و علاقه، ما را به طرف احسان مى كشد. طورى كه اگر نيكى نكنيم، ناراحتيم. عشق به يك عمل نمى گذارد انسان از آن خسته شود. مهمّ آن است كه به اين «مرحله» برسيم. در اين صورت، سرزدن «حسنات» از ما، مؤنه و زحمتى ندارد.
عمل صالح و احسان، ثمره اى است كه از درخت «حبّ» مى رويد و «حبّ احسان» بذرى است كه تلاش دائمى در جهت «نيكوكارى» را مى روياند.
منبع : سيناي نياز ؛ جواد محدثي