عوامل رشد روحية كوفيگري و عبرت از كوفيان
مگر نه اينكه وقتي غوغا فراهم آيد عقل و دين هر دو فرو ميافتند؟ و مگر نه اينكه كوفيان مجسّمه غوغا بودند؟ حال به من بگو: چون اهل غوغا بودند خوب نميانديشيدند و مقيد به تعهدات ديني نبودند؟ و يا چون تدبّر در دين نداشتند اهل غوغا شدند و نتوانستند از فرستادة امام، خوب نگهداري كنند و مرعوب تهديد عبيدالله شدند؟ هر دو جواب يكسان است، عمده آن است كه تدبّر و تعقّل و دينداري را ، فرو ننهي و به غوغا دامن نزني، وگرنه از حكمت حسيني دور ميافتي هر چند دل در هواي حسين(عليه السلام) داشته باشي. مردمي كه غيرت قبيلگي، آنها را به حركت درآورد و دين را در زير ساية علماء دين نديده باشند، و اگر هم پاي منبري مينشينند، بيشتر با انگيزهاي غير از تعليم و تربيت و وعظ، دلشان در شور گروه و قبيله شان ميتپد، به راحتي جمع ميشوند و به تعداد 18000 نفر با فرستاده امام بيعت ميكنند، و با يك تحليل سياسي يكي از خانزاده هاي كوفه پراكنده ميشوند. چراكه نه به جهت وظيفة ديني بيعت كردند و نه بر اساس تكليف ديني مسلمبنعقيل را ترك نمودند. اين مردم نهضت حسين(عليه السلام)را متوقّف نكردند ولي خودشان عبرت روزگار شدند، تا ما در عمل زدگي همه عمر را به شنزار سياست زدگي و حبّ جاه و مقام و گروه، فرو نبريم و از خود باز نمانيم و بيشتر در تربيت معنوي خود بكوشيم
قصّة كوفه، قصّه ديگري است. با مرگ معاويه به امام نامه نوشتند، ولي ياريش نكردند و با مرگ يزيد، آتش انتقام در بين آنها سر به آسمان برداشت، اما ديگر شرمندهتر از آن بودند كه باز به امام سجّاد(عليه السلام) نامه بنويسند و از او دعوت كنند.
شمشيرها را بيپروا از غلاف بيرون آوردند و به هر شكلي كشتند، هم آن را كه بايد بكشند و هم آن را كه بايد نكشند، هم آنطور كه بايد بكشند و هم آنطور كه بايد نكشند، هم آنطور كه بايد كشته شوند و هم آنطور كه بايد كشته نشوند. اين است سرنوشت شيعياني كه از حكمت ديني فاصله ميگيرند و به عملزدگي و قبيلهگرايي و باندبازي ميافتند. كوفه يك خبر و عبرت بزرگ براي ما دارد. عبرت ازكوفه؛ يعني اگر ميتواني اينگونه آدمها (شيعة باندباز بيحكمت) را اصلاح كن، و اگر نميتواني از آنها فاصله بگير و مواظب باش اگر ميخواهي راه سعادت را كه راه حكمت حسيني است، پيشه كني؛ بايد از اوّل چون اصحاب كربلا در راه حسين(عليه السلام) پاكباز باشي، آري؛ علاقهمندي به حسين(عليه السلام) كافي نيست، بايد در راه حسين(عليه السلام) پاكباز بود، مطمئن باش سنّت جاري امتحان الهي جاي تو را به تو نشان ميدهد. اگر صادقانه اسلام را پذيرا نشوي، يكمرتبه خود را در كنار عمرسعد خواهي ديد و اگر صادقانه علاقه به حسين(عليه السلام) را پيشه نكني، يكمرتبه خود را در كنار كوفيان مييابي و اگر صادقانه به دنبال حق باشي و راه را گم كردهباشي يك مرتبه حرّگونه خود را كنار امامحسين(عليه السلام) خواهي يافت و اگر از اوّل سعي كني امام خود را بشناسي و براي او پاكبازانه جان دهي، همواره در كنار حسين(عليه السلام)خواهي بود، گمان مبر در گردونة امتحان از صحنه خارج خواهي ماند؛ پس، از كربلا و از سرنوشت كوفيان، عبرت بگير. ( کتاب کربلا مبارزه با پوچی ها ،نوشته استاد طاهر زاده)