نزول آیۀ هل اتی
حضرت علی(علیه السلام) با سه روز روزه گرفتن غذای خود را به مسکین و یتیم و اسیر بخشید و با آب افطار نمود، و به افتخار این ایثار، جبرئیل با ابلاغ تهنیت بر چنین اهل بیتی سورۀ هل اتی (انسان) را در شأن آن حضرت بر پیامبر نازل کرد.
حضرت علی(علیه السلام) با سه روز روزه گرفتن غذای خود را به مسکین و یتیم و اسیر بخشید و با آب افطار نمود، و به افتخار این ایثار، جبرئیل با ابلاغ تهنیت بر چنین اهل بیتی سورۀ هل اتی (انسان) را در شأن آن حضرت بر پیامبر نازل کرد.
سيد رضى “رحمة الله عليه” در مقدمه نهج البلاغه ميگويد اگر كسى در خطبه ها و كلمات على عليه السلام بدون اينكه آنحضرت را بشناسد تأمل و انديشه نمايد يقينا چنين تصور خواهد كرد كه گوينده اين سخنان بايد كسى باشد كه از مردم كناره گرفته و جز عبادت و توجه بامور معنوى و اخلاقى بچيز ديگرى اهتمام نورزد، و هرگز تصور نخواهد كرد گوينده اين سخنان كسى است كه از شمشيرش خون چكيده و چه بسا كه يكتنه در ميان امواج خروشان درياى سپاه غوطه ور بوده است و اين ازفضائل عجيبه آنحضرت است كه جمع بين اضداد نموده است.
همچنين ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مينويسد كه ما هرگز شجاع بخشنده اى نديده ايم، آنگاه طلحه و زبير و عبد الله بن زبير و عبد الملك بن مروان را نام مى برد كه اينها شجاع بودند ولى بخل و حرص داشتند اما شجاعت و سخاوت امير المؤمنين على عليه السلام معلوم است كه بچه مقدار بوده است و اين از احوال عجيبه و اوصاف مخصوصه آنحضرت است.
بر همگان معلوم است كه اشخاص فروتن و متواضع فاقد هيبت و وقار بوده و بعلت تواضعشان كسى مرعوب آنها نميگردد ولى على عليه السلام با كمال تواضع و شكسته نفسى كه حتى روى خاكها نشسته و ابو ترابش ميگفتند چنان هيبت و رعب و شكوهى داشت كه دل شير را آب ميكرد چنانكه روزى معاويه بقيس بن سعد گفت خدا رحمت كند ابوالحسن را بسيار خندان و خوش طبع بود، قيس گفت بخدا سوگند با آن شكفتگى و خندانى هيبتش از همگان فزون تر بود و آن هيبت تقوى بود كه آنجناب داشت نه مثل هيبتى كه اراذل و اوباش شام از تو دارند.
فقط على عليه السلام بود كه با وجود دارا بودن كليه صفات كماليه و فضائل نفسانى در هر يك از آنها نيز سرآمد همگان بوده واحدى را ياراى برابرى و مقابله در هيچيك از صفات مزبور با او نبوده است.
نيرو و انرژى بدن در اثر جذب مواد غذائى صورت ميگيرد و اگر نيرو و كالرى حاصله از غذا كمتر از انرژى مصرف شده بدن باشد تن آدمى ضعيف و رنجور گردد وبشهادت عموم مورخين خوراك على عليه السلام منحصر بنان جوينى بود كه سه لقمه بيشتر نميخورد ولى نيروى بازوى او توانست درب خيبر را از بيخ و بن بر كند و مرحب خيبرى را با ضربتى بخاك افكنده و همگان را بتحير و تعجب وادارد چنانكه خود آنحضرت فرمايد:
آنكس كه نان جوين مرا در سفره ديد تعجب كرد كه چگونه با اين نان جوين بر لشگرى انبوه حمله ميكنم و سپاهى را بتنهائى در هم ميشكنم!
و باز كسانى كه شجاع و خونريز و مرد جنگ و شمشير باشند فاقد غريزه ترحم و عاطفه بوده و قلب آنان را تيرگى و قساوت فرا ميگيرد جز على عليه السلام كه ابطال و شجعان عرب را طعمه شمشير خود ميكرد و در عين حال چنان رقت قلب و عاطفه داشت كه از مشاهده حال بينوايان اندوهگين ميشد و از ديدن طفل يتيمى اشگ چشمش جارى ميگشت، چه خوب گفته گوينده اين شعر:
• اسد الله اذا صال و صاح ابو الايتام اذا جاد و بر
• ابو الايتام اذا جاد و بر ابو الايتام اذا جاد و بر
“موقعى كه حمله ميكرد و صيحه ميزد شير خدا بود و هنگام جود و احسان پدر يتيمان بود".
و از اينجا است كه آنحضرت را اعجوبة العجايب گفته اند كه وجود مباركش مجمع اضداد و صفات متباين بوده و اين خود معجزه بزرگى است زيرا كه بظاهر از نظر منطق اجتماع ضدين و نقيضين محال است.
دانشمندان طبيعى و علماى علم النفس ثابت كرده اند كه مغز آدمى مركز اداركات و تعقلات بوده و چنانچه بناحيه اى از آن آسيب برسد در طرز تعقل و ادراك و بخصوص در قوه حافظه و بايگانى ذهن اختلالاتى پديد ميآيد كه منجر بفراموشى و هذيان و پرت گوئى و امثال آنها ميشود، با قبول اين مطلب چه اعجازى از اين بالاتر كه وقتى فرق مبارك على عليه السلام از شمشير زهر آلود ابن ملجم عليه اللعنة شكافته گرديد مغز متلاشى و مسموم شده و اصلا مغزى باقى نمانده بود تا مركز ادراكات و تعقلات باشد ولى آنحضرت با همانحال ميفرمود سلونى قبل ان تفقدونى! و سخنان گهربارى كه در وصيت هاى خود فرمود حاوى نكات علمى و اخلاقى بوده وبا خطبه هاى ديگر او كه در حال سلامت و تندرستى ايراد نموده است كوچكترين فرقى ندارد و باز عجب اينكه ضمن موعظه و وصيت گاهى بحالت اغماء و بيهوشى ميافتاد و پس از بهوش آمدن دنباله مطلب را بيان ميفرمود بدون اينكه كوچكترين تغييرى در اسلوب كلمات و الفاظ و يا در ارتباط معانى و مضامين آنها بوجود آمده باشد!!
شرح و توصيف شخصيت على عليه السلام از عهده تقرير همگان خارج بوده و اعمال و رفتار او باقياسات ما قابل تفهيم نميباشد. لذا بقول مولوى بايد كار پاكان را قياس از خود نگيريم و بلكه بعجز و ناتوانى خود از درك هويت و شخصيت على عليه السلام اقرار كنيم كه افكار كوچك ما قابليت درك واقعيت آنرا نخواهد داشت.
اخوت اسلامی از اصول اجتماعی آیین اسلام است. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم به صورتهای مختلف در جهت استوار ساختن این پیوند کوشیده است.
پس از ورود مهاجران به مدینه، برای نخستین بار، پیوند برادری میان دو تیره از انصار، یعنی اوس وخزرج، به دست پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گره خورد. این دو قبیله، که بومیان مدینه بودند وسالیان درازی با یکدیگر نبرد داشتند، در پرتو کوششهای رسول اکرم با یکدیگر برادر شدند وتصمیم گرفتند که گذشته ها را فراموش کنند. هدف از عقد این پیوند آن بود که اوس وخزرج، که دو ستون عمده ارتش اسلام را در برابر مشرکان تشکیل می دادند، کشت وکشتار وظلم وتعدی به یکدیگر را به فراموشی بسپارند وصلح وصفا را جایگزین عداوتهای دیرینه کنند.
برای بار دوم، پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم دستور داد که یاران او، اعم از مهاجر وانصار، با یکدیگر برادر شوند وهر کدام برای خود برادری بگیرد. چه بسا دو مهاجر با یکدیگر ویا یکی از مهاجران با یکی از انصار عقد اخوت بستند ودست یکدیگر را به عنوان برادری فشردند واز این طریق یک نوع قدرت سیاسی معنوی بر سرآنان سایه افکند.
مورخان ومحدثان اسلامی می نویسند:
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برخاست وخطاب به یاران خود فرمود:
«آخوا فی الله اخوین اخوین ».
یعنی در راه خدا دو تا دو تا با هم برادر شوید.
تاریخ در این مورد از افرادی نام می برد که به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در آن روز با یکدیگر پیوند اخوت برقرار کردند. مثلا ابوبکر باعمر، عثمان با عبد الرحمان بن عوف، طلحه با زبیر، ابی بن کعب با ابن مسعود، عمار با ابو حذیفه، سلمان با ابو الدرداء و. . . پیوند برادری بستند واخوت این افراد به تصویب پیامبر رسید.
این پیوند برادری که در میان افراد معدودی صورت گرفت، غیر آن اخوت همگانی وبرادری اسلامی است که قرآن مجید آن را در مقیاس جهان اسلام اعلام کرده است وهمه مؤمنان را برادر یکدیگر خوانده است.
حضرت علی (ع) برادر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است
رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برای هر یک از افرادی که در مسجد النبی حاضر بودند برادری معین کرد. علی - علیه السلام در آن میان تنها ماند وبرای او برادری تعیین نشد. در این هنگام علی - علیه السلام با دیدگان اشک آلود به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رسید وگفت:
برای هر یک از یاران خویش برادری تعیین کردی ولی میان من وکسی پیوند اخوت برقرار نفرمودی!
در این لحظه پیامبر اکرم کلام تاریخی خود که را که مبین مقام وموقعیت علی - علیه السلام از حیث قرب ومنزلت او نسبت به پیامبر است خطاب به او فرمود:
«انت اخی فی الدنیا والآخرة و الذی بعثنی بالحق ما اخرتک الا لنفسی. انت اخی فی الدنیا و الآخرة ». (1)
تو برادر من در این جهان وسرای دیگر هستی. به خدایی که مرا به حق برانگیخته است من کار برادری تو را به عقب انداختم که تو را برادر خود انتخاب کنم، اخوتی که دامنه آن هر دو جهان را فرا گیرد.
این کلام موقعیت حضرت علی - علیه السلام را نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، از نظر معنویت وپاکی واز نظر اخلاص در اهداف دینی، به خوبی روشن می سازد واز میان دانشمندان اهل تسنن مؤلف «الریاض النضرة » به این حقیقت اعتراف کرده است. (2)
از اینجا مبنای تفسیر آیه مباهله (3) به دست می آید. علمای تفسیر به اتفاق کلمه می گویند مقصود از عبارت وانفسنا و انفسکم علی بن ابی طالب - علیه السلام است که قرآن مجید او را «نفس پیامبر» وخود او شمرده است. زیرا تجاذب فکری وروحی نه تنها دو همفکر را به سوی هم می کشد بلکه گاهی دو فرد را شخص واحد نشان می دهد.
اینکه هر موجودی همجنس خود را جذب ومخالف خود را دفع می کند اختصاص به عالم اجسام واجرام زمین وآسمان ندارد بلکه شخصیتهای بزرگ جهان مظاهر جذب ودفعند; گروهی را جذب وگروه دیگری را دفع می کنند. این نوع کشش وگریز بر اساس سنخیت یا تضاد روحی پی ریزی شده است وسنخیت وتضاد است که گروهی را دور هم گرد می آورد وگروه دیگری را عقب می راند.
از این مسئله در فلسفه اسلامی چنین تعبیر شده است: «السنخیة علة الانضمام » یعنی سنخیت ومشابهت، مایه اجتماع وانضمام اشیاء است.
1 - مستدرک حاکم، ج 3، ص 14; استیعاب، ج 3، ص 35.
2 - ج 2، ص 16، نگارش محب الدین طبری.
3 - سوره آل عمران، آیه 61.
جریان مباهله با نصارای نجران رخدادی عظیم در تاریخ اسلام است. قرآن کریم در این باره می فرماید: «بیائید تا بخوانیم فرزندان و زنان و نفسهایمان را با یکدیگر»(آل عمران: 59) همراهی علی(ع) با پیامبر(ص) در این مباهله نهایت فضل و رتبۀ ایشان را می رساند. زیرا خداوند او را نفس و جان پیغمبر معرفی می کند.
شادی آن حضرت در چهره نمایان و اندوهش در دل نهان بود
از همه گشاده سینه تر و در مهار نفس از همه تواناتر بود
نه کینه ورز بود و نه رشک بر
در گفتار نه حمله ور بود و نه ناسزاگو
سرزنش را ناپسند می دانست
غم انجام رسالت همدم او بود و اندوهی دراز داشت
با وقار بود و پیوسته ذکر خدا بر لب داشت
شکیبا بود و عظمت وجود خویش را پنهان می نمود
بر بی نیازی خود شادمان بود
خوش خلق بود و بهره بردن از وجودش را سهل می نمود
وقاری استوار داشت
بی آزار بود نه تهمت زن بود و نه پرده در
اگر لب به خنده می گشود از حد وقار فرا نمی رفت
اگر از او می بریدند او می پیوست
چون خشمگین می شد خشم از هیبتش نمی کاست
دانشش را در اختیار مردم می نهاد
پیوسته با پروردگارش انس داشت
برخلاف اهل دنیا که از بلا هراس دارند خود را به بلا می افکند
پیوسته به حق امر می کرد و از سر راستی سخن میگفت
در آنچه به خدا مربوط می شد شتابان بود
خود را می شناخت و نفس خویش را فرو می مالید
بالیدن نفس را می شکست و هر خواری و خفتی را بر آن تحمیل می کرد
یاور دین خدای - عز و جل - و حامی مومنان و پناهگاه مسلمین بود
دمدمه زنان بر او تاثیری نداشت
آز بر دلش مهر نمی نهاد
هیچ چیز او را از اجرای حکمش باز نمی داشت
همواره به حق می خواند و عامل به خیر بود
دانا بود و دور اندیش
نه ناسزاگو بود و نه خشمگین می شد
از بدان دوری می گزید
امیرالمومنین علی علیه السلام می فرماید: لاَ غِنَى كَالْعَقْلِ وَ لاَ فَقْرَ كَالْجَهْلِ وَ لاَ مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ وَ لاَ ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ.
هيچ ثروتى چون عقل، و هيچ فقرى چون نادانى نيست. هيچ ارثى چون ادب، و هيچ پشتيبانى چون مشورت نيست.
سخاوت و ايثار على عليه السلام
اذا جادت الدنيا عليك فجد بها على الناس طرا انها تتقلب فلا الجود يفنيها اذا هى اقبلت و لا البخل يبقيها اذا هى تذهب (على عليه السلام)
سخاوت از طبع كريم خيزد و محبت و جاذبه را ميان افراد اجتماع برقرار ميسازد،شخص سخى هر عيبى داشته باشد در انظار عموم مورد محبت است.
على عليه السلام در سخاوت مشهور و كعبه آمال مستمندان و بيچارگان بود هر كسى را فقر و نيازى ميرسيد دست حاجت پيش على عليه السلام مىبرد و آنحضرت با نجابت و اصالتى كه در فطرت او بود حاضر نميشد آبروى سائل ريخته شود.
حارث حمدانى دست نياز پيش على عليه السلام برد،حضرت فرمود آيا مرا شايسته پرسش دانستهاى؟
عرض كرد بلى يا امير المؤمنين،على عليه السلام فورا چراغ را خاموش كرد و گفت اين عمل براى آن كردم كه ترا در اظهار مطلب خفت و شكستى نباشد.
روزى مستمندى بعلى عليه السلام وارد شد و وجهى تقاضا كرد،على عليه السلام بعامل خود فرمود او را هزار دينار بدهد عامل پرسيد از طلا باشد يا نقره؟فرمود براى من فرقى ندارد هر كدام كه بدرد حاجتمند بيشتر ميخورد از آن بده.
معاويه كه دشمن سرسخت آنحضرت بود روزى از يكى پرسيد:از كجا ميآئى؟
آن شخص از راه تملق گفت از پيش على كه بخيلترين مردم است!معاويه گفت واى بر تو از على سخىتر كسى بدنيا نيامده است اگر او را انبارى از كاه و انبارى از طلا باشد طلا را زودتر از كاه ميبخشد.
يكى از مباشران على عليه السلام عوائد ملك او را پيش وى آورده بود آنحضرت فورا در آمد خود را بفقراء تقسيم نمود عصر آنروز همان شخص على عليه السلام را ديد كه شمشيرش را ميفروشد تا براى خانواده خود نانى تهيه كند.
على عليه السلام هيچگاه سائل را رد نميكرد و ميفرمود:اگر من احساس كنم كه كسى از من چيزى خواهد خواست پيش از اظهار او در اجابت دعوتش پيشدستى ميكنم زيرا حقيقت جود نا خواسته بخشيدن است.
على عليه السلام ميفرمود حاجتمندان حاجت خود را روى كاغذ بنويسند تا خوارى و انكسار سؤال در چهره آنها نمايان نشود.على عليه السلام چهار درهم پول داشت يكى را در موقع شب انفاق نمود و يكى را در روز و يكدرهم آشكارا و يكدرهم در نهان آنگاه اين آيه نازل شد كه مفسرين شأن نزول آنرا در مورد انفاق آنحضرت نوشتهاند:
الذين ينفقون اموالهم بالليل و النهار سرا و علانية فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف عليهم و لا هم يحزنون (1) .
صفحات: 1· 2