ملائکه
عبدالله عنوی نقل می کند که: در جنگ جمل نزدیک امیرالمومنین امام علی علیه السلام نشسته بودم که ناگهان گروهی ازاصحاب حضرت آمدند و گفتند: یا امیرالمومنین! تیرهای لشکر مخالف به ما می رسد و ما را مجروح می کند، به ما اجازه ی جنگ بدهید. حضرت جوابی ندادند و ساکت بودند که گروهی دیگرهراسان و ترسان نزد حضرت آمدند و گفتند: یا امیرالمومنین! نزدیک است دشمن برما غلبه کند، چرا به ما اجازه ی جنگ نمی دهید؟
حضرت فرمود: ای قوم! چگونه جنگ را آغاز کنیم، درحالیکه منتظر نزول ملائکه هستم و رسول خدا صلی الله علیه و آله مرا ازآن خبرداده است و تا ملائکه نازل نشوند، من جنگ نمی کنم.
عبدالله عنوی نقل می کند: بعد از اندک زمانی نسیمی خوشبو وزید و شمیمی مانند مشک ظاهرگردید. امیرالمومنین علیه السلام برخاست و زره را از بدن مبارک و اطهرش درآورد و عازم جنگ شد. من جنگ های زیادی دیده بودم، امّا هیچ جنگی را مانند آن مقرون به نصر و پیروزی ندیده بودم.
کتاب قضاوتها و معجزات حضرت علی/حبیب الله اکبرپور