کوتاه نوشت....
شرط عشق
مختار: تو چرا از قافله عشق جاماندی؟
کیان: راه گم کردم ابو اسحاق
مختار: راهبلدی چون تو که راه را گم کند، نابلدان را چه گناه؟
کیان: راه را بسته بودند، از بیراهه رفتم، هرچه تاختم مقصد را نیافتم. وقتی به نینوا رسیدم خورشید بر نیزه بود
مختار: شرط عشق جنون است، ما که ماندیم، مجنون نبودیم….
امام غریب
مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی می فرمودند: یک روز در ایام تحصیل در نجف اشرف، بعد از نماز پشت سر آیت الله مدنی، دیدم که ایشان شدیدا گریه میکردند و از شدت گریه شانه هاشان تکان میخورد…
رفتم پیش ایشان و پرسیدم: چه اتفاقی افتاده؟
ایشان فرمودند: یک لحظه امام زمان(عج) را دیدم که به پشت سر من اشاره کردند و فرمودند: آقای مدنی نگاه کن! شیعیان من بعد از نماز سریع میروند دنبال کار خودشان و هیچ کدامشان برای فرج من دعا نمیکنند… انگار نه انگار امام زمانشان غائب است…
و من از گلایه ی آقا به گریه افتادهام…
پا روی قرآن
حفظ آبروی دیگران برای آقای ابوترابی اهمیت زیادی داشت. گاهی بعضی از اسرا مسائل شخصی دیگران افشا میکردند و مشکلاتی به وجود میآمد. روزی حاج آقا در میان جمع، اهمیت این موضوع را با سوالی مطرح کرد و پرسید: «اگر قرار باشد شما پا روی قرآن بگذارید یا آبروی کسی را ببرید کدام یک را انتخاب می کنید؟» اکثراً جواب دادند «پا گذاشتن روی قرآن معصیت است، ما دومی را انتخاب میکنیم». گفت «اشتباه میکنید! چراکه قرآن برای آبرو دادن به انسان آمده است. شما وقتی آبروی کسی را بردید معنایش این است که با قرآن مخالفت کردهاید».
منبع:ارتباط شلوار نماینده با آبروی مملکت!
حمایت از تولید ملی در صد سال پیش
«… خواتین مکرمه تبریز قرار گذاشتهاند که در ایام هفته جمع شده در باب ترتیبات لباس خودشان و غیره صحبت کرده حتی المقدور سعی نمایند بلکه کمتر خود و صاحبانشان را محتاج متاع و منسوجات خارجه کرده از ثروت خودشان بکاهند و در صورت امکان مدتی به همان البسه قدیم قناعت کرده به سر برند تا بلکه به فضل خداوندی و همت مردمان غیور فابریکها در مملکت ایران تشکیل یابد که از احتیاج خارجه به کلی بینیاز شوند …»
کتاب نقش آذربایجان در تحکیم هویت ایران/ بخش چهارم، آذربایجان در ایران معاصر / انقلاب مشروطه آذربایجان، هویت ایرانی/ ص 355