زینب علیه السلام و خدمت به برادرش
زینب، تا برادر والامقامش در حیات بود، او را خدمت گزار و فرزندانش را پرستار بود، وهنگامی که برادر عازم کشته شدن گردید، زینب هر چه در قدرت داشت، برای حفظجان برادر نثار کرد.
فرزند دل بندش را در راه برادر بزرگوارش فدا کرد. برای برادر در فکر جمع آوری سپاه بود. روحیه سربازان برادر را تقویت می کرد. هنگامی که جوان برومند برادرش در خاک وخون غلتید، و پدر داغ دیده ایستاده، می نگریست، زینب خود را رسانید که توجه برادر رابه جای دیگر منعطف سازد، مبادا در اثر این مصیبت جان فرسا، نیروی برادر کاسته شود.وقتی که برادر تنها ماند و یک تنه به نبرد ادامه می داد، زینب، جان خود را در کف دست گرفت، و به سوی عمر سعد و سپاه بی رحم کوفه روان شد; شاید ساعتی، شهادت برادر رابه تاخیر اندازد.
شب یازدهم محرم، زینب بی کس شد.
در ساعتی چند به قول خودش: جدش و پدرش و مادرش و برادرانش و همه کسانش ازدستش رفتند، و همگی در خاک و خون غلتیدند.
شب دهم و شام دهم!
چقدر تفاوت میان این شب سپید و آن شام سیاه وجود داشت!
وه که چه شام تیره ای بود!
زینب در شب دهم همه کس داشت، ولی در شام دهم هیچ کس نداشت!
در شب دهم پشت و پناه داشت، سرور داشت، نقطه اتکا داشت، برادر داشت، پسرداشت، جوان داشت، کودک داشت، شیرخوارداشت، ولی در شب یازدهم، هیچ کدام رانداشت!
زینب در شب دهم، خواهر بود، مادر بود، عمه بود، سروربود، ولی در شام دهم نبود!
در شب دهم، خیمه و خرگاه داشت، جامه نو برتن داشت، چراغ داشت، بستر خواب داشت، خدمت گزاران بسیار داشت، ولی در شام دهم نداشت!
در شب دهم، تنش سالم بود، ولی در شام دهم، از تازیانه مجروح !
آری… در شام دهم زینب چیزی داشت، که درشب دهم نداشت!
آیا آن چه بود؟
آب بود! آری آب بود!
زینب در شام دهم آب داشت، ولی درشب دهم نداشت!
آیا دمی که آب، حلال گردید، اول خودش نوشید، یا به زنان خون جگر و کودکان یتیم دربه در داد؟
نخستین دفعه ای که خواست آب بنوشد چه حالی داشت؟
چه خاطراتی در قلبش می تپید؟! چه تشنه کامان بزرگواری را که با لب تشنه جان دادند،به خاطر می آورد؟ آیا قدرت بر نوشیدن آب داشت؟ چگونه به کودکان یتیم و زنان داغ دیده آب داد؟!
من که از جواب ناتوانم!
من نمی دانم خداوند در این تن رنجور چقدر نیرو نهفته بود؟ زیرا این همه مصیبت موجب نشد که زینب را از سرپرستی زنان داغ دیده، و کودکان یتیم باز دارد. در میان آن همه کودک، یکی به زیر سم ستور نرفت! و در آتش سوزی خیمه هانسوخت! ویکی در آن شام شوم، و در آن بیابان بی رحم، گم نشد… هنگام حرکت کاروان اسیربه سوی کوفه، وقتی که خواهر حسین علیه السلام می بیند یادگار برادرش امام سجادعلیه السلام از شدت مصیبت حالش دگرگون شده، برای تسلیت برادرزاده اقدام می کند!
در طول راه، زینب، کودکان پدرکشته را مادر بود و پدری می کرد! و تنش در برابرتازیانه هایی که به سوی آن ها می آمد سپر بود، و در نگه داری آن ها جان فشانی می کرد.
اگر بیوه زنی از کاروان عقب می ماند، ویاکودکی از محمل بر زمین می افتاد، دختر علی علیه السلام زن را به کاروان می رسانید و کودک را سوار می کرد!
زینب، با پلیدترین مرد روی زمین یعنی ابن زیاد طوری سخن گفت و نوعی رفتار کرد،وبا یزید که شوم ترین امپراتوران فاتح بود، جور دگر سخن گفت و رفتار دگر داشت.
وقتی که ابن زیاد تصمیم به کشتن امام سجادعلیه السلام گرفت، خواهر حسین علیه السلام چنان فداکاری و از خودگذشتگی نشان داد، که آن ناپاک را از آن تصمیم شوم منصرف ساخت.
هنگامی که یزید، سرمست باده ورزی شده بود، و با چوب دستی بر دندان های سربریده برادر می نواخت، خواهر کاری کرد و سخنی گفت که شیرینی پیروزی را تا ابد در کام یزیدتلخ کرد. پس از بازگشت از شام، خواهر یک سره به سوی قبر برادر رفت تا مطمئن شود که آن پیکر مقدس و یارانش دفن شده اند، آن گاه به مدینه بازگشت .
ولی!
ولی در طول این مدت، اشک دیده و سوز دلش آرام نگرفت.
آسایش زینب وقتی بود که می نشست و سر به زانوی غم می نهاد و می گریست.
دختر امیرالمؤمنین علیه السلام آن قدر گریست، تا اشک هایش بخشکید.
منبع: بنت الشاطی، مترجم: رضا صدر، کتاب:بانوی کربلا حضرت زینب سلام الله علیها،نشر : قم ، دفتر تبلیغات اسلامی ، 1378،ص 10.