1- تواضع اما رضا علیه السلام
مردى از اهالى بلخ مىگويد:
همراه امام رضا (ع) در سفرش به خراسان بودم. روزى سفره غذايى طلبيد و همه خدمتكاران و غلامان- اعم از سياهان و ديگران- را سر سفره جمع كرد.
گفتم: جانم به فدايت، كاش براى اينان سفرهاى جدا قرار مىدادى! فرمود: ساكت باش! خدا يكى است، پدر و مادر همه يكى است، پاداش هم (در قيامت) به اعمال است.» بحارالانوار، ج 49، ص 101 و كافى، ج 8، ص 230.
2- انس با خانواده :
ياسر، خادم حضرت رضا (ع) مىگويد:
امام رضا (ع) هر گاه تنها (و فارغ از كارهاى روزانه) مىشد، تمام اطرافيان خود را- از كوچك و بزرگ- پيرامون خود جمع مىكرد، با آنان حرف مىزد و انس مىگرفت؛ آنان هم با وى مأنوس مىشدند، و هر گاه بر سفره مىنشست، كوچك و بزرگ را صدا مىكرد، حتّى كار پرداز و حجامت كننده را بر سفره خويش مىنشانيد. «2»
3- سرسفره کسی را بلند نمی کرد :
ياسر، خادم حضرت مىگويد: امام رضا (ع) به ما فرمود:
اگر من بالاى سر شما ايستادم و شما در حال غذا خوردن بوديد، بلند نشويد تا اينكه از غذا خوردن فارغ شويد. گاهى حضرت يكى از ما را (براى انجام كارى) صدا مىكرد. وقتى گفته مىشد: مشغول غذا خوردن است، مىفرمود: بگذاريد تا غذايش را بخورد. «3»
نادر، خدمتكار ديگر امام (ع) مىگويد:
هر گاه يكى از ما مشغول صرف غذا بود، امام رضا (ع) او را به كارى نمىفرستاد و به كار نمىگرفت تا از غذا خوردن فارغ شود. «4»
با دقت در اين روايات، ميزان تواضع و فروتنى امام (ع) در برابر يك مسلمان، همچنين اهتمام و احترام آن حضرت به مهمان و رفع حاجت وى حتى در فرض ابراز نكردن آن، روشن مىشود.
4- حفظ شخصیت افراد و خوار نکردن آنها :
يسع بن حمزه مىگويد:
در مجلس امام رضا (ع) بودم و با وى صحبت مىكردم و جمع بسيارى گردآمده بودند و از حلال و حرام از او مىپرسيدند.
مرد بلند قد و گندمگونى وارد شد، سلام داد و (خطاب به امام (ع)) گفت: من از دوستان شما اهل بيت هستم. هم اكنون از سفر مكه بازمىگردم و پولم را گم كردهام. چنانچه به من كمك كنيد پس از بازگشت به وطنم آن را از جانب شما صدقه خواهم داد.
حضرت فرمود بنشين. بيشتر مردم رفتند و من و دو نفر ديگر مانده بوديم و آن مرد.
امام (ع) رخصت خواست و به اندرون رفت و پس از لحظاتى بازگشت و در را پيش كرد و
دستش را از بالاى در بيرون آورد و فرمود: مرد خراسانى كجاست؟ گفت: من اينجا هستم.
فرمود: اين دويست دينار را بگير و خرج كن و از آن تبرك بجوى، و از طرف من هم صدقه نده. بيرون برو كه همديگر را نبينيم.
وقتى آن مرد بيرون رفت، سليمان [يكى از حاضران] پرسيد: فدايت شوم، بخشش تو فراوان بود، پس چرا صورت از او پوشاندى؟
فرمود: براى اينكه به خاطر اين اداى حاجت او نمىخواستم خفّت و خوارى سؤال را در چهرهاش ببينم. مگر نشنيدهاى كه رسول خدا (ص) فرمود: آن كه پنهانى نيكى و انفاق كند معادل با آن است كه هفتاد حج انجام داده باشد ….
دکتر علی حق شناس (استاد مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی نرجس خاتون سلام الله علیها)