تناقض آشكار در سيره و گفتار : مردم كوفه در موارد گوناگوني به اثبات رساندند كه هميشه در سيره و گفتار خود دچار تناقض بوده اند، چرا كه از يك سو سخني را بر زبان آورده كه هيچ گاه در عمل بدان اعتقادي نداشتند. موارد آن بسيار است، از جمله اين كه آنها هزاران نامه و طومار نوشته و امام حسين(علیه السلام) را به كوفه دعوت كردند و برخي در نامه ها به تعداد نيروهاي آماده دفاع اشاره كرده كه تعدادشان يك صد هزار نفر است.برخي ديگر نيز ضمن دعوت از امام نوشته بودند كه اگر به دعوت آنها پاسخ مثبت ندهد، فرداي قيامت شكايت او را به نزد پيامبر خدا خواهند نمود. امّا پس از آن كه نماينده امام حسين را در كوفه ديدند، اگرچه در ابتدا به نشانه وفاداري با وي بيعت كردند، اما پس از تهديدهاي عبيدالله ـ با يك چرخش عجيبي و با يك عقب نشيني مفتضحانهاي ـ نه تنها مسلم بن عقيل را تنها گذاردند، بلكه همان دستهاي بيعت كننده، در كربلا ـ عليه امام حسين ـ تبديل به شمشير شد.
در دل آنها چيزي ميگذشت كه بر زبانشان جاري نميشد. آنها كساني بودند كه وصف كاملشان بر زبان فرزدق آمده است كه در پاسخ امام حسين(علیه السلام) ـ كه از وضعيت مردم كوفه ـ پرسيده بود، گفت: قلوبهم معك و سيوفهم عليك؛ قلبهايشان همراه تو، ولي شمشيرهايشان عليه تو بسيج شده است.
خود امام نيز در بين راه به شخصي فرمود: اين نامه هاي اهل كوفه است و خود آنها قاتلان من ميباشند.
از موارد اين تناقض آشكار در قول و عمل مردم كوفه اين بود كه پس از شهادت امام حسين(علیه السلام) وقتي به خيمه هاي امام حملهور شده و غارت كردند، يكي از اهل كوفه به فاطمه (دختر امام حسين) هجوم برده، گوشوارهاش را از گوش او وحشيانه كشيد، به گونهاي كه گوش او را پاره كرد. فاطمه ديد كه آن مرد كوفي به شدت گريه ميكند، پرسيد چرا گريه ميكني؟
گفت چگونه نگريم در حالي كه مشغول غارت دختر رسول الله ميباشم؟ فاطمه گفت: خوب پس مرا رها كن، پاسخ داد بيم آن را دارم كه اگر من نبرم ديگري ببرد!!
هم چنين نوشت هاند: هنگامي كه اسيران اهل بيت(علیهم السلام) را وارد كوفه كردند، مرد و زن به حال آنان گريه ميكردند. امام سجاد(علیه السلام) ـ كه سخت شگفت زده شده بود ـ فرمود: اگر اينان بر ما گريه ميكنند پس چه كسي ما را كشت.
همانها بودند كه از عبدالله بن عمر درباره حكم خون پشه سؤال كردند كه اگر بر لباس بود پاك يا نجس است، در پاسخ آنان گفت: ببينيد از من درباره خون پشه ميپرسيد، در حالي كه فرزند پيامبر خدا را كشتند در حالي كه درباره او و برادرش شنيدم كه پيامبر مي فرمود: «هما ريحانتان من الدنيا».
عجيب اين جا است: آنان كه خون عزيزترين انسانهاي روي كره زمين را بي باكانه ميريزند چگونه از خون پشه كه بر بدن يا لباس اصابت كرده ميپرسند.
امام علي عليه السلام در خطبه 29 نهج البلاغه مي فرمايند:« ای مردم کوفه بدن های شما در کنار هم و خواسته های شما پراکنده است، سخنان ادعایی شما سنگ های سخت را در هم می شکند ولی رفتار سست شما دشمنان را امید وار می سازد، در خانه هایتان که نشسته اید ادعاها و شعار های تندسر می دهید اما در روز نبرد می گویید: ای جنگ از ما دور شو و فرار می کنید آن کس که از شما یاری خواهد ذلیل و خوار است و قلب رها کننده ی شما آسایش ندارد، بهانه های نا بخردانه می آورید چون بدهکاران خواهان مهلت ،از من مهلت می طلبید و برای مبارزه سستی می کنید. بدانید که افراد ضعیف و ناتوان نمی توانند هرگز ظلم و ستم را دور کنند و حق جز با تلاش و کوشش به دست نمی آید»