خبری نیست!
21 شهریور 1395 توسط مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر
ناصر قاجار، مسئول باغ وحش تهران را خواست و به او گفت که می خواهم باغ وحشت را ببینم، فلان روز برای تماشای باغ وحش می آیم. مسئول باغ وحش گفت: باشد. بر حسب اتفاق، روزی که سلطان می خواست باغ وحش را تماشا کند. شیر باغ وحش مرد، مسئول باغ وحش گفت: چه کنیم، باغ… بیشتر »