دلِ بی قرار
دل، بیقرار مزار بیزائر و بی شمع و چــراغ غریب مدینه،
حضرت امام حسن مجتبی(علیه السلام) است . . .جهت خوشنودی قلب نازنینِ حضرت زهـــرا(سلام الله علیها) امشب روضهی حضرت قاسم(علیه السلام) را نجوا کنیم . . .
از حـسـن هر کس که در دل، ذره ای هم کینه داشت
نیزه ای پرتاب کرد و زخـم بر جسمم گذاشت
تیرباران شد پدر، من سنگ باران، ای عمو
وای از سـنـگیـنـیِ نعـلِ ســواران ای عمــو
مادرم را گو ببیند قاسمش رعنا شده
سیزده ساله یتیمش هم قدِ سقــا شــده
بند بند پیکر من ای عمو از هم گُسست
مفصلم از هم جدا شد، استخوان هایم شکست
عــده ای با نیزه و یک عـده با تیرم زدنــد
دوره ام کردند و راحت تیغ و شمشیرم زدند
می شنیدم یک نفــر فریــاد زد در همهمه :
می زنم ضربه به پهلویش ز بُغض «فاطمه»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام بر مــزار بی زائر عزیز زهــرا ، امام مظلوم حضرت حسن مجتبی(علیه السلام)
و سلام بر شهید سیزده ساله دشت کرب و بلا ، حضرت قاسم(علیه السلام)