«فسق» و حريم گناه
فسق، در لغت، بمعناى بيرون آمدن هسته از پوسته و قشر است.
وقتى هسته اى را بكارند، پس از مدّتى كه پوسته ظاهرى اش پاره و شكافته شود و جوانه بزند، اين را «فسق» گويند.
امّا كاربرد فسق در مورد گناهان به اين معنى است كه مسلمان خداشناس، در حريمى از مقرّرات و «بايد»ها و «نبايد»ها به سر مى برد و قوانينى بر زندگى و رفتار مؤمن حاكم است. اين دستورها و قوانين، همچون پوسته اى او را محدود مى كند، در حصارى محكم نگه داشته است. فرمان ها و نهى هاى الهى، يك حفاظ براى انسان است.
مرزهاى حفاظتى و دايره هاى كنترل است.
آن كس كه گناه مى كند، پا را از اين دايره بيرون گذاشته است.
معصيت، چه به صورت ترك فرمان، يا ارتكاب يك نهى، خروج از محدوده مجاز و ورود به قلمروِ «ورود ممنوع» است، نوعى دريدن پرده حفاظتى و ترك حريم و هتك قانون و قدم گذاشتن در منطقه خطر است.
اين است كه به گنهكارى كه به حريم قانون تجاوز مى كند و عصيان از او سر مى زند، «فاسق» گفته مى شود و به اين تعدّى، «فِسق».
مطلوب آن است كه گناه و عصيان و فسق، در نظر انسان «قبيح» و «مكروه» و «منفور» باشد و طبع سالم آدمى، آن را نپذيرد.
اگر به اين مرحله رسيديم كه واقعاً نافرمانى و فسوق و معصيت را «زشت» دانستيم، بسيارى از مسائل حلّ است و نيازى به بسيارى از كنترل ها نيست. يك مأمور باطنى و نيروى قلبى، پيوسته ما را از ورود در «منطقه ممنوعه» گناه، باز مى دارد و از طرف ديگر نيروى «احسان طلبى» و عشق به نيكى بطور مداوم، مشوّقى براى پرداختن به حسنات و صالحات است.
منبع : سيناي نياز ؛ جواد محدثي