حدیث روز
امام صادق علیه السلام :
مَـنْ زارَنـا فى مَـماتِنـا فَكَأَنَّما زارَنا فى حَياتِنـا؛
هر كس ما را پس از وفاتمان زيارت كند، گويا ما را در حال حيات، زيارت كرده است.
بحارالأنوار: ج 97، ص 124
امام صادق علیه السلام :
مَـنْ زارَنـا فى مَـماتِنـا فَكَأَنَّما زارَنا فى حَياتِنـا؛
هر كس ما را پس از وفاتمان زيارت كند، گويا ما را در حال حيات، زيارت كرده است.
بحارالأنوار: ج 97، ص 124
کسی که در بسیاری از امور تغافل و چشم پوشی ننماید، زندگیش تیره و تار خواهد شد.
غررالحکم، ج2،ص716
امیر مؤمنان علی علیه السلام در این رابطه می فرمایند: «من اشرف اعمال الکریم غفلته عما یعلم، یکی از باارزشترین کارهای کریمان، «تغافل» از چیزهایی است که از آن آگاهند»
نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 222.
انصاف كه از زيباترين خصلتهای اخلاقی است به معنای عدالتورزی و اجرای قسط و اقرار به حقوق مردم و ادای آنهاست و اين كه هر خیری را برای خود میخواهیم برای ديگران هم بخواهیم و هر زیان و ضرری كه برای خود نمیپسندیم برای ديگران هم نپسندیم. زيباييهای اخلاق، ص۳۸۲. متأسفنه این خصلت در این روزگار توسط عده ای نادیده گرفته شده است، در ذیل به ذکر چند روایت در این باره می پردازیم:
یا علی (علیه السلام) سرور خصلت ها سه چیز است:
1. از طرف خودت درباره ی مردم انصاف دادن.
2.با برادر دینی در راه خدا مساوات کردن
3.و خدا را در هر حال به یاد آوردن
بحار ج77وص63
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله وسلم):
کسی که چهار مطلب در او وجود داشته باشد:
1.راستگویی
2.انصاف ورزیدن
3.نیکی به پدر و مادر
4.صله رحم
خداوند متعال هم به او پنج خصلت عطا می کند:
1.در مرگش تأخیر می افتد
2. روزی او وسیع می گردد
3.از عقلش بهره مند می شود
4.جانش آسان گرفته می شود
5. و عقایدش به او در قبر تلقین می شود.
معدن الجواهرص20
امیر مؤمنان علی(علیه السلام) :
«هر كس با مردم به انصاف رفتار كند خداوند بر عزتش بيفزايد».
بحار الانوار، ج۷۲، ص۳۳
امام جواد عليه السلام :
مَنْ زارَ عَمَّتى بِقُم فَلَهُ الجَنَّةُ؛
كسى كه عمّه ام را در قم زيارت كند او اهـل بهشت است.
سفينة البحار: ج2، ص376
14ربیع الثانی سالروز قیام مختار ثقفی
به خونخواهی امام حسین (علیه السلام)
در مطلب زیر لیست سیاه و پرونده کوتاه جنایت کاران کربلا ذکر شده و نحوه مجازات آن ها نیز آورده شده است.
مختار که مرحله ی اول انتقام و خون خواهی شهدای کربلا را با موفقیت به اتمام رسانده بود، برای ضربه زدن و متلاشی کردن ریشه فساد و عامل اصلی فاجعه کربلا؛ یعنی حکومت شام آماده شد. ابن زیاد، عامل مهم فاجعه کربلا، هم چنان در رأس قدرت بود و فرماندهی کل ارتش شام را به عهده داشت. وی به دستور عبدالملک مروان برای تسلط بر عراق و از بین بردن جنبش مختار با سپاهی به تعداد هشتاد هزار نفر به مناطق مرزی شمال غرب عراق نفوذ کرد و شهر موصل را به تصرّف خود درآورد، که در این هنگام مختار برای مقابله با ابن زیاد، سپاهی به فرماندهی ابراهیم اشتر به موصل فرستاد.
یکی از پیش آمدهای جالب این نبرد این بود که عمیر بن حباب، رئیس و فرمانده طایفه قیس، هم چنین فرمانده جناح چپ ارتش شام با هزار مرد جنگی در ارتش دشمن به سپاه ابراهیم اشتر پیوست. سپاه ابراهیم با این که از نظر نفرات کم تر از سپاه شام بود، در اطراف شهر موصل با لشکر ابن زیاد روبه رو شد و شجاعانه به قلب سپاه ابن زیاد زد و در اندک زمانی آنها را پراکنده نمود. در این جنگ حصین بن نمیر که فرماندهی جناح راست لشکر شام را به عهده داشت، به دست شریک بن حزیم به هلاکت رسید. حصین بن نمیر در فاجعه کربلا، مأمور بستن راه ها به روی یاران مسلم بود تا کسی به یاری او نرود. او در روز عاشورا با پانصد تیرانداز، امام حسین (علیه السلام) و یارانش را تیرباران کرد. وی قاتل برخی از اصحاب امام حسین (علیه السلام)نیز می باشد. حصین در روز عاشورا تیری به طرف امام حسین(علیه السلام) پرتاب کرد، که به دهان مبارک حضرت اصابت کرد وامام حسین(علیه السلام)او را نفرین نمود.
در این میان، ابن زیاد، مرد شماره دو حادثه کربلا هنوز به سزای اعمال خود نرسیده بود. قطعاً اگر ابن زیاد از طرف یزید، استاندار کوفه نشده بود، شاید جنایات کربلا آن چنان رخ نمی داد. در این کارزار، ابراهیم اشتر سپاه خود را تا خیمه ابن زیاد و مقرّ فرماندهی او پیش برد، به تعقیب ابن زیاد پرداخت و در ساحل “نهر خاذر” ناگهان با وی روبه رو شد. جنگی تن به تن میان آن دو درگرفت و در این جنگ، ابراهیم چنان ضربتی بر پیکر ابن زیاد وارد کرد، که از وسط دو نیم شد. به این ترتیب پرونده ی زندگی ابن زیاد نابکار هم، در هم پیچید.
پس از کشته شدن ابن زیاد و فرماندهان عالی رتبه لشکر شام، ابراهیم اشتر دستور داد تا سر ابن زیاد، حصین بن نمیر و گروهی از فرماندهان ارتش شام را از بدنشان جدا کرده، نام هر یک را در کاغذی نوشته، برگوششان بیاویزند و در نهایت آن ها را برای مختار فرستاد. هنگامی که این سرها را نزد مختار گذاشتند، وی بلند شد و با کفش خود چندین بار بر سر و صورت ابن زیاد زد و سپس آن کفش را به غلام خود داد و گفت: “این کفش مرا ببر و آن را بشوی که بر صورت نحس و نجس این کافر خورده است". آن گاه دستور داد سر ابن زیاد و دیگر سرها را از بالای کاخ حکومتی آویزان کردند و سراسر کوفه چراغانی و جشن و سرور شد و مردم کوفه در برابر سرها با پای کوبی اظهار خوشحالی می کردند.
مختار سر ابن زیاد را همراه سرهای سرداران نامی سپاه شام با سی هزار درهم به مکه نزد محمد حنفیه فرستاد. وی این پول را برای تقسیم میان اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم)، شیعیان مهاجر، انصار و فرزندان آنان در مکه و مدینه فرستاده بود. محمد حنفیه با دیدن سر ابن زیاد و دیگر جنایت کاران کربلا، بسیار خوشحال شد و به سجده افتاد و خدای منتقم را سجده، و مختار و ابراهیم اشتر را دعا کرد. محمد حنفیه سر ابن زیاد را نزد امام سجاد (علیه السلام) فرستاد. هنگامی که مأموران مختار به منزل امام سجاد (علیه السلام) آمدند، آن حضرت سر سفره ی غذا نشسته بود. امام سجاد (علیه السلام) از دیدن سر ابن زیاد بسیار خوشحال شد و سجده شکر به جای آورد. هنگامی که سر از سجده برداشت، قطرات اشک مانند مروارید از صورتش سرازیر بود، که در این هنگام فرمودند: “خدا را شکر می کنم که انتقام خون مرا از دشمنم گرفت و خداوند به مختار جزای خیر عنایت کند". آن گاه امام (علیه السلام) رو به حاضران کرده و فرمودند: “هنگامی که ما را بر ابن زیاد وارد کردند، او سر سفره ی غذا نشسته و سر بریده پدرم را در برابر خود نهاده بود، من او را چنین نفرین کردم: بارپروردگارا! زنده باشم و ببینم روزی را که سر بریده ابن زیاد در برابر من قرار دارد".
به این ترتیب، دعای امام سجاد (علیه السلام) مستجاب شد. آن روز که سر ابن زیاد به مکه و مدینه برده شد، روز شادی و جشن اهل بیت بود. از فاطمه، یکی از دختران امیرمؤنان (علیه السلام) نقل شده، که فرمود: “هیچ یک از زنان بنی هاشم بعد از واقعه کربلا خود را آرایش نکردند تا این که مختار، سر عبیدالله بن زیاد را برای ما فرستاد".
پیش تر بیان شد که تعداد زیادی از اشراف کوفه و سران عراق که اکثر آنان در فاجعه کربلا دست داشتند، از کوفه فرار کردند و در بصره، نزد مصعب بن زبیر پناهنده شدند. این فراریان که تعداد آن ها به ده هزار نفر می رسید، می دانستند که اگر به کوفه بازگردند، به سزای اعمال خود خواهند رسید، بنابراین، شب و روز مصعب بن زبیر را تحریک می کردند تا علیه مختار وارد جنگ شود و کوفه را از دست شیعیان خارج کند. مصعب بن زبیر مردم را به جنگ با مختار بسیج کرد. همه ی فراریان که از ترس مجازات مختار به بصره پناهنده شده بودند، تحت حمایت مصعب بن زبیر در جنگ علیه مختار شرکت کردند. مصعب برای ایجاد اخلال در مرکز حکومت مختار، شناسایی ضدانقلاب هایی که در کوفه مخفی بودند و ملحق کردن آن ها به خود، عبدالرحمن بن مخنف را به صورت پنهانی به کوفه فرستاد. در این زمان بار دیگر تاریخ تکرار شد و این بار مردم کوفه به مختار خیانت کردند و تنها، موالی، بردگان، ایرانیان و مستضعفان، حامی مختار شدند. از طرفی مختار، به ابراهیم اشتر دستور داده بود به عنوان استاندار شهر موصل در آنجا بماند. در این جنگ که مختار تنها بود، نبرد سختی بین نیروهای سواره نظام مصعب و نیروهای ابن شمیط که بیشترشان پیاده می جنگیدند درگرفت. تعداد زیادی از نیروهای ابن شمیط به شهادت رسیدند. مختار نیروهای خود را آماده کرد و برای مقابله با ارتش مصعب از شهر کوفه خارج شد و عبدالله بن شداد را در کوفه جانشین خود کرد و خودش با یارانش از شهر خارج شدند و در منطقه “حروراء” مستقر گردیدند تا این که بین ارتش مصعب و کوفه حائل باشند و از این راه جلوی پیشروی ارتش بصره به کوفه را بگیرند. یکی از کسانی که از طرف مصعب به فرماندهی عناصر فراری و ضد انقلاب کوفه منصوب شد، محمد بن اشعث بود، که دشمن سرسخت اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به شمار می رفت. وی در حادثه کربلا یکی از فرماندهان ارتش عمر سعد بود و جنایات زیادی را مرتکب شد. در این جنگ، نیروهای دو طرف تلفات زیادی را متحمل شدند و هم چنین پرونده ی سیاه محمد بن اشعث به دست فرمانده دلیر مختار به نام مالک بن عمرو بسته شد.