سرگرمي هاي سالم براي جوانان
شناگري و تيراندازي
جوان و نوجوان براي رشد و کمال روحي و جسمي هم به فعّاليّتهاي بدني نياز دارد،و هم به طراوت و شادابي روح، بايد تفريحات سالم را بگونهاي براي جوانان فراهم کرد که هم وقت آنها را پُر کند، و بيکار و سرگردان نمانند، و هم در رشد جسمي و رواني آنان تأثير داشته باشد، که امام علي عليه السلام به دو نوع از سرگرميهاي خوب اشاره ميفرمايد که رهنمود داد:عَلِّمُوا أوْلادَکُمْ السَّباحَة وَ الِّرمايَة (بر کودکان و نوجوانان خود شناگري و تيراندازي بياموزيد.)
فروع كافي ج 6 ص 47 حديث 4
شوخيهاي متواضعانه
خنديدن و خنداندن درست و دور از رفتارها و الفاظ زشت مانعي ندارد.
فرق است بين دروغ گفتن، مسخره کردن، بازي کردن با آبروي مردم، و فروتن و متواضع بودن.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام مردي بذله گو نبود، امّا لبخند بر لبان مبارکش بود، و در برخورد با کوچک و بزرگ شاد و داراي چهرهاي شاداب و خندان بود.
الف - رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله وسلم نيز در فرصتهاي مناسب اصحاب و ياران خود را ميخنداند و آنها را شاداب و سرحال نگه ميداشت.
به پيرزني فرمود:
چرا تلاش ميکني، پير زنها به بهشت نميروند.
آن زن ناراحت شد و گفت:
يا رسول اللَّه من به بهشت نميروم؟
رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در حالي که ميخنديد، فرمود:
همه جوان شده و وارد بهشت ميگردند.
ب - روزي پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم با امام علي عليه السلام در مجلسي خرما تناول ميفرمود، و هستههاي خرما را مقابل علي عليه السلام ميگذاشت، بگونهاي که اگر کسي وارد ميشد فکر ميکرد همه خرماها را علي عليه السلام خورده و آن حضرت چيزي تناول نفرموده است.
آنگاه خطاب به علي عليه السلام فرمود:شما زياد خرما خوردهايد؟.
حضرت جواب داد:آنکس زيادتر خورده که خرما را با هسته آن تناول کرد؟
که لبخند بر لبان پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم نقش بست.
شرح نهج البلاغه ج6 ص 94 .
ج - امام علي عليه السلام همواره از شوخيهاي زشت و بيمعنا پرهيز ميکرد و عمروعاص را در پخش اينگونه شايعات مورد نکوهش قرار داد که در خطبه 84 مرز ميان شوخيهاي ناروا و روا را روشن کرد که فرمود:
عَجَباً لِابْنِ النَّابِغَةِ! يَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً، وَأَنِّي امْرُؤٌ تِلْعَابَةٌ:أُعَافِسُ وَأُمَارِسُ! لَقَدْ قَالَ بَاطِلاً، وَنَطَقَ آثِماً.
أَمَا - وَشَرُّ الْقَوْلِ الْکَذِبُ - إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَکْذِبُ، وَيَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَيُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَيَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَيَخُونُ الْعَهْدَ، وَيَقْطَعُ الْإِلَّ؛ فَإِذَا کَانَ عِنْدَ الْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِرٍ وَآمِرٍ هُوَ! مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا، فَإِذَا کَانَ ذلِکَ کَانَ أَکْبَرُ مَکِيدَتِهِ أَنْ يَمْنَحَ الْقِرْمَ سُبَّتَهُ.
أَمَا وَاللَّهِ اِنِّي لََيمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِکْرُ الْمَوْتِ، وَإِنَّهُ لََيمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ نِسْيَانُ الْآخِرَةِ، إِنَّهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّي شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً، وَيَرْضَخَ لَهُ عَلي تَرْکِ الدِّينِ رَضِيخَةً.
«شگفتا از عمروعاص پسر نابغه! ميان مردم شام گفت که من اهل شوخي و خوشگذراني بوده، و عمر بيهوده ميگذرانم!! حرفي از روي باطل گفت و گناه در ميان شاميان انتشار داد.
مردم آگاه باشيد! بدترين گفتار دروغ است، عمروعاص سخن ميگويد، پس دروغ ميبندد، وعده ميدهد و خلاف آن مرتکب ميشود، درخواست ميکند و اصرار ميورزد،
امّا اگر چيزي از او بخواهند، بخل ميورزد، به پيمان خيانت ميکند، و پيوند خويشاوندي را قطع مينمايد، پيش از آغاز نبرد در هياهو و امر و نهي بيمانند است تا آنجا که دستها بهسوي قبضه شمشيرها نرود.
امّا در آغاز نبرد، و برهنه شدن شمشيرها، بزرگ ترين نيرنگ او اين است که عورت خويش آشکار کرده، فرار نمايد.
آگاه باشيد! بخدا سوگند که ياد مرگ مرا از شوخي و کارهاي بيهوده باز ميدارد، ولي عمروعاص را فراموشي آخرت از سخن حق بازداشته است، با معاويه بيعت نکرد مگر بدان شرط که به او پاداش دهد، و در برابر ترک دين خويش، رشوهاي تسليم او کند.»
خطبه 84 نهج البلاغه .
سپس در حکمت 450 رهآورد شوخيهاي ناروا را تذکّر ميدهد که:
مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً.
«هيچ کس شوخي بيجا نکند، جز آن که مقداري از عقل خويش را از دست بدهد.»
حكمت 450 نهج البلاغه .
د - روزي خليفه اوّل و دوّم در دو طرفِ امام علي عليه السلام راه ميرفتند، چون قدّ آن دو، کمي بلندتر از آن حضرت بود، خليفه دوّم جملاتي را به شوخي و طنز مطرح کرد و خطاب به حضرت فرمود:اَنْتَ في بَيْنِنَا کَنُونِ «لَنَا»
«علي، تو در ميان ما، مثلِ حرفِ «نون» در «لَنَا» هستي.»
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام بلافاصله و بدون مهلت پاسخ داد که:
اِنْ لَمْ اَکُنْ اَنَا اَنْتُمْ «لا»
«اگر من در ميان شما نباشم، شما ميشويد «لا».»
يعني اگر من نباشم، شما چيزي نيستيد، چون «لا» يعني «هيچ».
صفحات: 1· 2