عبرت خانه
دارد «صغیر» امیدی و از روی اعتقاد
چشمش به لطف بیحد و پایان زینب است
شهر شام اوج مصیبت اسارت
اینجا شرار ناله آتش بر فلک زد
اینجا عدو بر زخم پیغمبر نمک زد
از مدخل این شهر تا کنج خرابه
دشمن میان کوچه زینب را کتک زد
اینجا لباس عید پوشیدند زنها
پای سر ببریده رقصیدند زنها
اینجا زدند آل علی را ظالمانه
شد بسته بر یک ریسمان ده نازدانه
با دست بسته کودکی نقش زمین شد
برداشتند او را ولی با تازیانه
اینجا سر راه اسیران ایستادند
اینجا به زین العابدین دشنام دادند
اینجا به نوک نیزه ها هجده قمر بود
خورشید زهرا جلوه گر از طشت زر بود
لبهای خونینش بهم می خورد اما
چشمش به سوی زینب خونین جگر بود
او با لب خونین دم از محبوب می زد
دشمن به پاسخ بر دهانش چوب می زد
اینجا عدو ظلم و ستم همواره کرده
با چوب، زخم بغض دل را چاره کرده
زینب که صبر از صبر او می برد حیران
در پای طشت زر گریبان پاره کرده
می رفت چون بالا و پایین چوب کینه
می زد به روی ماه خود سیلی سکینه
مرثیه مجلس یزید لعنه اللّه علیه در شام
میان طشت زر خونین گلی بود
کنارش داغدیده بلبلی بود
چه بلبل، بلبل شیرین زبانی
نه او را لانه ای، نه آشیانی
اگر چه سر فرو در زیر پر داشت
نظر گاهی میان طشت زر داشت
که ناگه دید گلچین ستمگر
گل سرخش نمود از چوب پرپر
بگفتا با دل پر غصه زینب
مزن چوب جفا ظالم بر این لب
مزن ظالم که او از ره رسیده
لبان غنچه اش زهرا مکیده
مزن چوب ستم را بر سر او
به پیش دیدگان خواهر او
منبع: علی غزالی اصفهانی،"دانستنی های حضرت زینب و حضرت رقیه سلام الله علیهما"،1387، ص36