ماجرای شهادت"شهید ثانی"
برای هر فرد با وجدانی سخت دردناک است که ببیند جان شخصیتهای پرارزش علمی،قربانی غرضهای آلوده و منافع ناچیز دنیوی افراد مغرضی گردد.شهید ثانی نیزمانند همه شهدای فضیلت،قربانی مطامع دنیوی فردی فرومایه گشت. فردی که تصفیه حساب خصوصی او باعث شد،چنین دانشمند با فضیلتی کشته شود.
دو نفر از مردم «جبع »برای مرافعه و محاکمه به شهید ثانی مراجعه کردند.او نیزطبق موازین دینی و ضوابط شرعی،دعوی را فیصله داد.طبیعی است در مرافعات،هردو طرف منتفع نیستند،نتیجه به نفع یکی از طرفین و به ضرر دیگری فیصله یافت.
شخص محکوم از این داوری به خشم آمد و نزد قاضی «صیدا»رفت و از او سعایت کرد که شهید ثانی رافضی و شیعه است. قاضی جریان را به سلطان سلیم اطلاع داد.ازطرف او برای دستگیر کردن شهید،شخصی مامور شد در پی گیری این ماموریت اووارد جبع شد،از مردم شهر سراغ شهید را می گرفت،به او گفتند که در شهر نیست.
شهید ثانی اصولا به علت محیط ناسالم و جو آلوده مردم زمان،غالبا عزلت اختیار می کرد و فقط برای اقامه نماز صبح به مسجد می رفت و اکثر اوقات با حالتی آمیخته به بیم و هراس به سر می برد و خویشتن را از منافقان پنهان می کرد و غالبا به تنهایی سرگرم تحقیق و مطالعه و تالیف بود.همزمان با ورود مامور کذایی،استاد درانگورستان خود سرگرم تالیف کتاب بوده است.این مامور موفق به دستگیری او نشد،چون به خاطر شهید گذشت که به سفر حج برود.مقدمات سفر مکه را آماده ساخت ودر محملی که با روپوش بود نشست تا کسی او را نبیند و نشناسد.
قاضی صیدا به سلطان روم(عثمانی)نامه ای نوشت که در بلاد شام(سوریه)مردی عالم زندگی می کند که بدعت گزار و بیرون از مذاهب چهارگانه اهل سنت ودست اندر کار نشر و تبلیغ عقائد خود می باشد.سلطان سلیم شخصی به نام «رستم پاشا»را که وزیر او بود،برای دستگیری شهید مامور ساخت و گفت باید او را زنده دستگیر کنی تا با دانشمندان استانبول(قسطنطنیه)مباحثه کند و از عقائد او تفتیش شودتا سرانجام از مذهب و آئین او مطلع گردند.رستم پاشا به جبع آمد و از شهید پرس وجو کرد.به او گفتند که به سفر حج رفته است.این مامور در اثناء راه مکه به شهید ثانی رسید و او را دستگیر کرد.شهید ثانی به او گفت:به من مهلت ده تا سفر حج را به انجام رسانم و من فرار نمی کنم و مناسک حج را زیر نظر و مراقبت تو انجام می دهم.پس ازانجام مناسک به هر صورتی که دلخواه توست با من عمل کن.
رستم پاشا راضی شد که شهید ثانی مراسم حج را برگزار کند و پس از پایان مراسم حج،شهید را به روم(عثمانی)برد.آنگاه که او را وارد کشور عثمانی نمود،درراه به شخصی برخوردند.آن شخص از مامور سؤال کرد که این مرد کیست؟گفت ازدانشمندان شیعه امامیه است که بر حسب ماموریت او را نزد سلطان می برم.آن شخص گفت:تو درباره این مرد در اثناء راه کوتاهی کرده و او را آزار رسانده ای،ممکن است درحضور سلطان از تو شکایت کند و دوستان و یاران او نیز به حمایت و دفاع از وی برخیزند و برای تو موجبات ناراحتی و احیانا قتل فراهم کنند.صلاح در این است که درهمین جا سرش را از بدن جدا کنی و سربریده او را نزد سلطان ببری.این مرد فرومایه و پست فطرت در کنار دریا استاد بزرگوار را شهید کرد.
آنگاه سر بریده او را حضورسلطان آورد.سلطان بر او برآشفت و سخت او را مورد توبیخ قرار داد و به وی گفت:
من تو را مامور ساخته بودم که او را زنده بیاوری،بنابراین به چه مجوزی او را کشتی؟
سید عبد الرحیم عباسی که با شهید ثانی سابقه دوستی و آشنایی داشت،با دیدن سر بریده شهید ثانی سخت متاثر گردید و سعی کرد تا سلطان را وادارد که این مرد پلیدرا به قصاص خود برساند.بالاخره مساعی او مؤثر واقع شد و رستم پاشا به جرم این جرم بزرگ،محکوم به مرگ گردید.
مؤلف کتاب لؤلؤة البحرین می نویسد:«در بعضی از کتب و منابع معتبر راجع به کیفیت دستگیری و شهادت شهید ثانی دیدم که به دستور سلطان سلیم پادشاه روم(ترکیه فعلی)در مکه در خود مسجد الحرام پس از اقامه نماز عصر دستگیر شد و دریکی از خانه های مکه تحت نظر به سر برد.سپس او را از راه دریا به قسطنطنیه بردند ودر آن شهر او را شهید کردند و شهادت او در سال 966 ه.ق رخ داده است.
مدت سه روز جسد او بر روی زمین ماند و کسی او را دفن نکرد.سرانجام جسد شریف او را به دریا افکندند.خدای متعال غریق رحمتش فرماید و با امامان معصوم(ع)محشور فرماید که در تحقق آرمانشان،خویشتن را قربانی ساخت و طعمه ماهیان دریا گردید.» (1)
1.- معجم رجال الحدیث،ج 7،ص 372 تا377.