گفت و گو با ام حبیبه
ام حبیبه خادمه زینب (س ) در دوران حضور وی در کوفه ، صدای ام کلثوم را که می شنود ، می گوید : ((غیر از اهل بیت پیامبراکرم (ص ) صدقه بر احدی حرام نمی باشد . اینان که هستند ؟ ))
زینب (س ) نگاهی به ام حبیبه می کند و می فرماید : ((من الان از سرزمین کربلا می آیم . این گرد و غبار ، گرد و غبار رنج کربلاست . ))
اما ، گویی ام حبیبه او را نمی شناسد .
زینب (س ) با سوز دل می فرماید : ((ام حبیبه ! منم ، زینب ، دختر علی (ع ) ، تو در این کوفه کنیز من بودی . چگونه است که مرا اینک نمی شناسی ؟ ))
ام حبیبه نگران و مضطرب سؤ ال می کند : ((اگر تو زینب هستی ، او هیچ گاه بدون برادرش حسین جایی نمی رفت ، بگو حسینت کجاست ؟ ))
دل زینب (س ) آتش می گیرد و می فرماید : ((نگاه بر نوک نیزه رو به رویت بنما . آن ، سر بریده حسین می باشد ! ))
منبع: عباس عزیزی،کتاب:دویست داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع)، چاپ چهارم،1381 ،ص146