آرام مباش!
شیخ شوشتری می گوید: هر عبادتی شرطی دارد امّا یک عبادت را من سراغ دارم که هیچ شرطی ندارد و آن گریه بر مظلومیت حسین علیه السلام است، که هیچ شرطی ندارد. ریایی اش را هم خدا می خرد «فبکی و أبکی أو تباکی»؛ می گوید: وقتی روضه حسین را می خوانند در مجلس حسین علیه السلام آرام نباش، سرت را پایین بینداز و خودت را شبیه گریه کنان حسین علیه السلام قرار بده، خدا مرحوم نظام رشتی را رحمت کند، در تهران چه افراد با خلوصی بودند، صبیّه ایشان برای یکی از مؤمنین نقل کرده که من وقتی پدرم رو به قبله بود، گفت: بابا دست من را بزار تو دستت، من یک عمر با این باور زندگی کردم که دم مرگ، حسین علیه السلام را ببینم و بمیرم، وقتی آقایم حسین علیه السلام می آید من می خواهم مشغول به ابی عبداللَّه علیه السلام باشم، می خواهم شش دانگ حواسم پیش آقا باشد، نمی خواهم توجّهم به غیر حسین علیه السلام معطوف شود، بابا دست مرا بزار تو دستت، همین که آقا آمدند من دست تو را فشار می دهم و در این لحظه زیر بغل مرا بگیر بلند کن، نمی خواهم جلوی امام حسین علیه السلام خوابیده باشم و پایم دراز باشد، می فرماید: یک مرتبه دیدم بابایم دست من را فشار می دهد؛ یعنی آقا آمدند، مرا بلند کن، زیر بغل بابایم را گرفتم و ایشان را بلند کردم، پدرم یک جمله گفت و مُرد و آن جمله این بود «صلی اللَّه علیک یا مظلوم یا اباعبداللَّه الحسین».
دیده شده توسط سليماني(نويسنده وبلاگ) در كتاب گناهان زبان ، همراه با حکایت های آموزنده، ص:83