مراسم ازدواج در سبك زندگي حضرت زهرا سلام الله عليها
پیغمبر گرامی اسلام(صلی الله علیه وآله) در این مراسمی که برای تشکیل خانواده ای بود که بخش مهمی از تاریخ اسلام را دگرگون ساخت و جانشینان معصوم پیامبر(علیه السلام) همگی از آن به وجود آمدند، آنچنان برنامه ای اجرا نمود که دشمنان را خشمگین و دوستان را سربلند و دورافتادگان را وادار به تفکّر نمود.
امّ سلمه خدمت رسول خدا (صلی الله علیه وآله)عرض نمود: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد، برادر و پسر عمویت علی دوست دارد اجازه دهید همسرش فاطمه را به خانه خود ببرد، و از این راه به زندگی خویش سر و سامانی بخشد. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: چرا علی شخصاً این پیشنهاد را با من در میان نگذاشت؟ امّ سلمه عرض کرد: شرم و حیا مانع بود. در این جا پیامبر(صلی الله علیه وآله) به امّ ایمن فرمود: علی را خبر کن. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) آمد و در مقابل پیامبر(صلی الله علیه وآله) نشست، اما سر خود را از شرم به زیر افکنده بود. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: آیا میل داری همسرت را به خانه ببری؟ امیرمؤمنان علی(علیه السلام) در حالی که سرش را به زیر انداخته بود، عرض کرد: آری، پدر و مادرم به قربانت باد. جالب این که برخلاف آنچه در میان مردم تجمل پرست معمول است که از ماه ها قبل دست به کار این برنامه ها می شوند، پیامبر(صلی الله علیه وآله) باخوشحالی فرمود: همین امشب یا فردا شب ترتیب کار را خواهم داد. و همانجا دستور فراهم ساختن مقدمات جشن بسیار ساده ای که مملو از روحانیت و معنویت بود را صادر فرمود. این جشن ملکوتی و مراسم مربوط به آن، آن قدر بی تکلف و ساده برگزار شد که شنیدنش امروز برای ما تعجب آور است. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) می گوید: مقداری از پول همان زرهی را که قبلا فروخته بودم پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزد امّ سلمه به امانت گذارده بود، و به هنگام مراسم زفاف ده درهم از آن را از وی گرفت، و به من داد و فرمود: مقداری روغن و خرما و کشک با این پول خریداری کن. من این کار را انجام دادم، سپس پیامبر(صلی الله علیه وآله) شخصاًآستین را بالا زد و سفره تمیزی طلبید و آنها را با هم با دست خود مخلوط کرد و غذایی تهیه نمود و با همان غذا از مردم پذیرایی به عمل آورد. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) شخصاً مأمور شد به مسجد بیاید و اصحاب را دعوت کند، هنگامی که به مسجد آمد خواست فقط برخی را دعوت کند، حیا مانع شد، از این رو صدای خود را بلند کرد و فرمود: «اَجِیبُوا اِلی وَلِیمَهِ فاطِمَهَ». شما را به میهمانی عروسی فاطمه دعوت می کنم. حضرت می گوید: مردم دسته دسته به راه افتادند و من از کثرت جمعیّت و کمی غذا شرمنده شدم، همین که پیامبر(صلی الله علیه وآله) از ماجرا آگاه شد به من فرمود: غصه مخور، من دعا می کنم تا خداوند غذا را برکت دهد; و چنین شد همگی از آن غذای کم خوردند و سیر شدند. جالب این که در پایان مراسم، به هنگامی که مردم به خانه های خود بازگشتند و خانه خلوت شد پیامبر(صلی الله علیه وآله)فاطمه(علیها السلام) را در سمت چپ و امیرمؤمنان علی(علیه السلام) را در سمت راست خود نشانید و از آبی که با دهانش تبرک کرده بود کمی بر بدن زهرا(علیها السلام) و کمی بر بدن امیرمؤمنان علی(علیه السلام) پاشید و درباره آنها دعا کرد و گفت: «اَللّهُمَّ اِنَّهُما مِنِّی وَ اَنَا مِنْهُما، اَللّهُمَّ کَما اَذْهَبْتَ عَنِّی الرِّجْسَ وَ طَهَّرْتَنِی تَطْهِیراً فَاَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِیراً». خداوندا! اینها از منند و من از آنها هستم، بارالها! همان طور که هر گونه رجس و پلیدی را از من دور کرده ای از آنها نیز دور کن و آنها را پاکیزه فرما. سپس فرمود: برخیزید و به خانه خود روید، خداوند بر شما هر دو مبارک گرداند.