می رسی با نوای يا حيدر
گر چه هر فصل بی تو پاييز است، آينه از غبار لبريز است
ولی آن دم که می رسی از راه، آسمان و زمين چراغان است
می رسی با نوای يا حيدر، روی دوشت عبای پيغمبر
ای سجودت تلالو خورشيد، تيغ عشقت چقدر بران است
احسان نرگسی رضاپور
گر چه هر فصل بی تو پاييز است، آينه از غبار لبريز است
ولی آن دم که می رسی از راه، آسمان و زمين چراغان است
می رسی با نوای يا حيدر، روی دوشت عبای پيغمبر
ای سجودت تلالو خورشيد، تيغ عشقت چقدر بران است
احسان نرگسی رضاپور
به روی بام ها آیینهها گرم تماشایند
افق های تباهی را برآ ای طلعت موعود
اگر عصری ست یا صبحی تو آن عصری تو آن صبحی
اگر مهری ست یا ماهی تو آن مهری تو آن ماهی
دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی
علیرضا قزوه
خدا کند که بهار رسیدنش برسد
شب تولد چشمان روشنش برسد
چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز
به این امید که دستم به دامنش برسد
سعید بیابانکی
ازفکرگناه پاک بودن عشق است
ازهجرتوسینه چاک بودن عشق است
آن لحظه که راه می روی آقاجان
زیرقدم تو خاک بودن عشق است
سید مجتبی شجاع
نوادگان زمین خسته از پریشانی
چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد
برای شب زدگان آیت غزل خوانی ؟
چرا نمی رسی ای منتقم ببین امروز
به نیزه ها شده قرآن به دست شیطانی
دوباره پنجره ها ، زل زدن به غربت شهر
در انتظار شما ای طلوع پایانی
علی سلیمانی
مهدیا بر ره تو منتظرانیم هنوز
تا بیایی به رهت دل نگرانیم هنوز
مهدیا تا برسد پرتو نور رخ تو
از غم دوری تو خون جگرانیم هنوز