حق
10 خرداد 1395 توسط مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر
احمد به خدا غیر علی یار نمی خواست
پیغمبر ما همسفر غار نمی خواست
رفتند به بیراهه و خوردند به بن بست
“تا بوده علی بوده و تا هست علی هست”
بر اسب سوار است قیامت شده بر پا
دشمن به فرار است ازین حالت مولا
شمشیر کشیده است که لشگر بگشاید
باید برود یک تنه خیبر بگشاید
«یا قادر» و «یا قاهر» و «یا فاتح» و «یا هو»
این جرأت و این هیبت و این قدرت بازو …
مخصوص علی هست علی شیر خداوند
آن یکه جوانمرد به تعبیر خداوند …
از ترس ز دستان عدویش سپر افتاد
“با خشم علی هرکه در افتاد ور افتاد”
احمد زند آیا نفسی غیر علی … ؟ نه
بالا برود دست کسی غیر علی … ؟ نه
“من کنتُ” که بر حیدر کرار رسیده است
حقّ است و سرانجام به حقدار رسیده است