خلافت، ریسمان الهی
معاویه بن یزید در چنین روزی به منبر رفت و پدر و اجداد خود را لعن نمود و از افعال ایشان تبری جست و خود را از خلافت خلع کرد.
نحوه كنارهگیری معاویه از حكومت
معاویه پسر یزید در سن بیست سالگی به منبر رفت و گفت: إِنَّ هذِهِ الْخِلافَةِ حَبْلُ اللهِ؛ خلافت ریسمان الهی است که جدم معاویه به ناحق از آنِ خود کرد و حال آن که این حق از آنِ علی بن ابی طالب (علیهالسلام) بود. هنگامی که جدم با گناهانش در قبر آرمید، پدرم خلافت را غاصبانه عهدهدار شد، در حالی که خلافت، حقِ پسر دختر پیامبر بود و پدرم نیز هم اکنون در قبر خود، با گناهان بسیارش، دست به گریبان است. او پس از این اعترافات گریست و گفت:
عظیمترین و وحشتناکترین عمل پدرم، قتل عترت رسول خدا(صلی الله علیه وآله)، روی آوردن به میگساری و تخریب خانه خدا است. من راه آنان را ادامه نخواهم داد و مقلّد آنان نیستم و اختیار شما مردم با خود شماست، اگر دنیاداری خوب است، ما به قدر لازم به آن رسیدیم و اگر بد است به این مقدار که رسیدیم ذُریّه ابی سفیان را کافی است. سپس از انظار مردم پنهان شد و بعد از چهل روز درگذشت