رسالت دانشجو از منظر شهید بهشتی
قبل از هر چیز باید ببینیم هویت دانشجو چیست؟
زیرا مگرنه این است که ما به خود آمده ایم وبه خود باز گشته ایم ومگر نه این است که فهمیده ایم همه خودمان کسی هستیم وهویت وشخصیتی داریم وآدمی هستیم و در این دنیا اگر ماخودمان آدمی هستیم برای مطالعه خودمان بهترین موضوع خودمان هستیم.نقش دانشجو را دراین سی سال که من خودم از نزدیک می توانم ناظر و تحلیلگر جریان ها باشم مورد توجه قرار بدهید ببینید دانشجو کیست؟
دانشجو به معنی عام در این سی سال که این برادرشما ناظر و تحلیلگر اوضاع بوده عبارت است از قشر آگاه وپیشتاز وپیشگام درخلاقیت های انقلابی در جامعه ما و رسالت دانشجوی امروز دراین است که همچنان به صورت عنصر اصلی انقلابی جامعه بماند.
بالاخره دانشگاه ها یا حوزه ها جاهایی هستند که خیلی چیزها را زودتر از دیگران خبر می شوند و می فهمند چون بالاخره بطور کلی بطور کلی آدمهای با اصرار تر و باهوش تر به طور نسبی به حوزه های علمی ودانشگاه ها می آیند و خود گروه اجتماعی آنها ارزشمند است.
دانشجویان باید همچنان به عنوان حاملان پیام انقلاب و تضمین کنندگان پویایی وتحرک انقلابی بمانند.رسالت دانشجو این است که همچنان پیشگام انقلاب باشد و پیشاهنگ حرکت باشد اما نه چنان که از توده ها جدا شود وبرای خودش به سویی رود ویک وقت پشت سرش نگاه کند ببیند که از توده ها تقریبا کسی نیست. این است که دانشجو باید فرهنگ این انقلاب را روز به روز بهتر بشناسد و بهتر پاسداری کند.
دانشجو بریده ازعوام وعامه مردم هر قدر پر تحرک و پویا وپیشتاز باشد نمی تواند خود را خلاق و آفریننده یک انقلاب بیابد.خیلی از سالها دانشجویان عزیز در این دانشگاهها شهید شدند خون دادند رنج کشیدند شکنجه شدند زحمت کشیدند وقت مصرف کردند کتک خوردند تلاش شبانه روزی داشتند از درس گذشتند از دانشگاه اخراج شدند اما می رفت که همه این تلاش هایشان با همه اوج و ارجی که در جای خودش و در حد خودش است به صورت یک سلسله نمایش های قهرمانی در بیاید اما در شکل یک انقلاب همگانی قرار نگیرد می رفت که این طور باشد…
بنابراین رسالت دانشجو آن است که:
۱. همچنان انقلابی پیشگام وپیشتاز بماند.
۲. پاسداری شناخت فرهنگ انقلاب و جامعه را جزو اساسی ترین وظایف خودش قرار دهد .
۳. دانشجو باید به صورت یک عضو بدرد خور جامعه خودش را بسازد ونه به صورت یک گروه درس خوانده تی تیش مامانی خود خواه از خود از خود راضی که توقعات خیلی زیادی هم دارد و یک مقدار معلومات هم که پیدا کرده و بعد از فراغت از تحصیل بیاید وخود را به جامعه تحمیل کند و سرباز شود بگوید آری مرا استخدام بکنید و من لیسانسیه بیکارم و….
دانشجو باید بکوشد ببیند جامعه چه می خواهدو چه نیازی دارد؟خودش را برای تامین نیازهای وایفای یکی از این نقشهای مورد نیاز جامعه آماده کند.
دانشجو درس می خواند که چکار کند؟برای اینکه عنصر مفیدی برای جامعه باشد یا درس می خواند که نمره بگیرد ؟اصولا دانشگاه باید شوق انگیز باشد هنوز هم دانشجوی ما درس می خواند که امتحان بدهد ونمره بگیرد.
وای به حال ما اگر بخواهد این شیوه ادامه داشته باشد.
4.دانشجو رسالتش در این است که در برابر درد های جامعه برای همیشه حساس بماند فقر ومحرومیت گود نشینان را در یابد ونه اینکه فارغ التحصیل که شد ویک شغلی که پیدا کرد هر قدر که شغلش بهتر می شود حساسیتش کمتر بشود.
این آن دردی است که ده ها سال به آن مبتلا بودیم چه می خواهید بکنید؟وای به روزی که تحصیل کرده های جامعه اعم از روحانی معلم دانشگاهی دبیر استاد واعظ امام جماعت مراجع تقلید نویسنده گوینده و…بی درد شوند وای بحال جامعه ای که گروه ممتازش تبدیل بشود به گروه بی درد.خوب از کی باید پیش بینی کنیم که به وادی بی دردان سرازیر نشویم؟از کی باید پیش بینی کنیم ؟ازکجا؟از همین دوره دانشجویی دوران دانشجویی تمرینی است و الگویی است ازفردای دانشجو، دانشجوی بی تفاوت فارغ ا لتحصیل بی تفاوت است…این دانشجوست که باید در برنامه خودسازی پیش بینی کند که چه جور خودش را بسازد که فردا به خیل بیدردان نپیوندد بلکه روز به روز دردمندتر بماند.
اگر دانشجو امروز خودش را طوری ساخت که فردا به صورت یک عنصر پر توقع امتیاز طلب در نیاید و به درون توده ها برود فردایش از امروز برای حساس ماندن و دردها را لمس کردن مناسب تر است.
جامعه ما همین را می خواهد جامعه ما می خواهد این تحصیلکرده ها وقتی می آیند بیرون بدرد مردم برسند با درد اینها آشنا ومانوس باشند وبرای رفع محرومیت آنان کوشش کنند. غیرازاین باشد ویرانگری است نه آباد کردن هدر دادن است نه پروریدن کشتن است نه زنده کردن (کشتن استعدادها ونیروها)…