سيلي بر صورت خود
روايت شده كه پس از مهلت گرفتن از دشمن ، امام حسين (ع ) نشست و به خواب رفت و سپس بيدار شد و به خواهرش زينب (س ) فرمود: ((خواهرم ! همين لحظه ، جدم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم )، پدرم علي عليه السلام و مادرم فاطمه سلام الله عليها و برادرم حسن عليه السلام را در خواب ديدم كه همه مي گفتند: اي حسين ! به همين زودي (و به نقل ديگر، گفتند: فردا) نزد ما خواهي آمد.))
زينب سلام الله عليها تا اين سخن را شنيد (آن چنان عاطفه اش به جوش آمد كه ) سيلي به صورت خود زد و صدا به گريه بلند كرد. امام حسين (ع ) او را دلداري داده و به صبر و آرامش فرا خواند، به خصوص يادآور شد كه با آرامش و حوصله خود، شماتت و سرزنش دشمن را از ما خاندان پيامبر (ص ) دور كن .(1)
منبع: عباس عزیزی،کتاب:دویست داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع)، چاپ چهارم،1381 ،ص63
1- لهوف سيد بن طاووس ، ص 90