شهیده انقلاب کبری صفا
« کبری صفا » این زن کاشانی که پس از ازدواج، به سبب شغل همسرش ساکن تهران میشود، صبح جمعه خونین ۱۷ شهریور ، دست دختر ۴ ساله خود را میگیرد و به قصد شرکت در راهپیمایی، عازم میدان ژاله میشود.
جریان شهادت این بانوی عدالتخواه کاشانی از زبان مادر مرحومش برای اولین بار به صورت رسمی پس از حدود ۳۰ سال در کاشان اول منتشر میشود:
« … جمعه سیاه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ نخستین روز حکومت نظامی بود. کبری حدود ساعت ۹ صبح با ما که در منزل یکی از اقوام بودیم تماس گرفت. از اوضاع کاشان پرسید. گفتم مرتباً شعار و تظاهرات برپاست.
گفت اینجا که قیامت است. جوانها، پیرها، دخترها و حتی پیرزنها با پای پیاده و سواره و با موتورسیکلت به میدان ژاله میروند؛ من هم میروم به امید خدا.
گفتم تو را به خدا مواظب خودت باش. گفت مادر ناراحت نباش. وظیفه شرعی است و دستور است با طاغوت مبارزه شود؛ من هم میروم.
وقتی اصرار کردم گفت: «یکبار بیشتر نخواهیم مرد. چه بهتر که در راه دین و قرآن فدا شویم.»
ساعت چهار بعد از ظهر همان روز مطلع شدیم کبری شهید شده است و مورد اصابت چندین گلوله قرار گرفته است. سراسیمه به تهران رفتم. شب بود. موقع حکومت نظامی فرارسیده بود. جنازه کبری، بدون سر در گوشه حیاط منزل افتاده بود؛ چون از پیشانی به بالا متلاشی شده بود. به این دلیل که توسط خواهران و برادران شناسایی شده بود، از چنگ دژخیمان ساواک که قصد داشتند جنازهها را جمع آوری کنند، ربوده شده بود. جانیان شاهنشاهی حتی از جنازههای شهدا هم دست بردار نبودند.
مینای کوچولو بر بالین مادر بود. او را دریافتم و در آغوش کشیدم. جنازه را بعد از ۴۸ ساعت، قاچاقی به کاشان حمل کردیم. در کاشان علی رغم سختگیریهای مقامات انتظامی، با شرکت هزاران نفر از مردم مسلمان کاشان، جنازه تشییع و به خاک سپرده شد.
کبری در ماه خون و شهادت (محرم) زاده شد و از آن پس نیز در راه رسیدن به هدف عالی خود؛ شهادت، گام برداشت. در راه پیروزی خون بر شمشیر و در راه تحقق بخشیدن حقیقت اسلام و قرآن، گلهای بیشمار پرپر شد.
باشد که راه شهیدان زنده را ادامه داده و همواره دستاوردهای انقلاب را پاسداری نموده، یار و مددکار رهبر هوشیار خود، امام خمینی باشیم.»
مزار این بانوی شهید انقلاب اسلامی، در مزار دشت افروز کاشان است.