ضرورت مهندسی فرهنگی
اگر تغییرپذیری فرهنگها را شاخصه و ویژگی فرهنگها بدانیم، نتیجه منطقی آن است كه جوامع چارهای جز پذیرفتن تحولات فرهنگی ندارند و باید همواره شاهد دگرگونی و تغییر و تحول در فرهنگ خود باشند. با توجه به تأثیرپذیری فرهنگها از عوامل مختلف و متفاوت، تغییر و تحول فرهنگی میتواند جهتی مثبت یا منفی بیابد. جهت مثبت آن است كه تحولات فرهنگی رشد و تكامل فرهنگ یك جامعه را موجب شود و ضمن كمك به حفظ هویت و موجودیت آن جامعه، راههای دستیابی به سعادت را برای مردم آن جامعه هموار سازد. اما جهت منفی آن است كه تأثیرپذیری فرهنگ موجب شود تغییراتی در جهت تخریب فرهنگ یك جامعه روی دهد؛ به گونهای كه نه تنها راه سعادت، صلاح و رستگاری را مسدود سازد، بلكه با از بین بردن فرهنگ یك جامعه و در نتیجه مضمحل شدن هویت آن جامعه، به فروپاشی و اضمحلال یك جامعه منجر گردد.
آنچه میتواند جهت مثبت یا منفی تحول فرهنگی را مشخص سازد، عواملی است كه در ایجاد تغییر و تحول در یك فرهنگ مؤثرند. این عوامل متعدد و گوناگون هستند و از محیط درونی و بیرونی یك جامعه برآمدهاند. از این رو مجموعهای از عوامل در ایجاد تحول فرهنگی تأثیرگذارند. هر یك از این عوامل بسته به خاستگاه خود و تأثیراتی كه دارد میتواند در ایجاد جهت مثبت یا منفی برای تحول فرهنگی مؤثر و كارساز باشد. تغییر و تحول فرهنگی امروزه به عنوان یك واقعیت پذیرفته شده است و نمیتوان و اساساً نباید مانع آن شد. اما بیتفاوت ماندن در مقابل این تحول و رها كردن آن به حال خود موجب میشود عواملی كه تأثیر مثبت دارند تضعیف شوند و در مقابل عواملی تقویت گردند كه تأثیرات منفی به جا میگذارند و در نتیجه تحول فرهنگی جهتی منفی بیابد. در حالیكه اگر مسئولانه به تحول فرهنگی نگریسته شود، میتوان با برنامهریزی و پیگیری تحولات فرهنگی به صورت سازمانیافته و هدفمند جهت مثبتی به تحولات فرهنگی بخشید. با دقت و بررسی در موضوع تحول فرهنگی میتوان با تقویت عواملی كه تأثیر مثبتی در مسیر تحولات فرهنگی دارند و تضعیف عواملی كه تأثیرات منفی بر تحولات فرهنگی بر جا میگذارند، مسیر تحول فرهنگی را به جهتی مثبت هدایت كرد و تحول فرهنگی را به جای آنكه به اضمحلال فرهنگی منجر شود به عاملی برای تكامل فرهنگی تبدیل نمود. از این رو است كه مهندسی فرهنگی به عنوان یك ضرورت مطرح میشود.