نور ولا

30 خرداد 1395 توسط مرکز تخصصی تفسیر شاهین شهر

تا نور ولا بــه سينه ي ما تابيد
نفرت ز منافـــق به دل ما روييد
ما جمله فدايي ولايـت هستيم
تا کور شود هر آنکه نتواند ديد

1 نظر

آراي كاربران براي اين مطلب

1 رأی

ميانگين آراي اين مطلب:

5.0 stars

(5.0)

نظر از: رحیمی [عضو]

5 stars

حس من این است هردم بی وفاتر می شوم
دائما از یوسف زهرا جداتر می شوم

اشک هایش را نمی فهمد دل آلوده ام
هر چه یادم می کند بی اعتناتر می شوم

بنده ای بی دست و پا هستم، زمان معصیت…
… دست و پا گم می کنم، بی دست و پاتر می شوم

جای من العفو می گوید که راهم می دهند
من ولی جای تشکر بی حیاتر می شوم

با همه رسوایی ام وقتی به دادم می رسد
با نگاه مهربانش آشناتر می شوم

هر چه هم بد باشم آخر سائل این خانه ام
با گدایی کریمان پر بهاتر می شوم

بر دل آلوده ی خود آب و جارو می زنم
چون که با این گریه کردن با صفاتر می شوم

در میان روضه از نفسم رهایم می کنند
با سلامی بر حسین از خود رهاتر می شوم

درد من جان کندن آقا است زیر نیزه ها
حاجت درمان ندارم، مبتلاتر می شوم

1395/06/10 @ 23:34

فرم در حال بارگذاری ...