کلمه های معادل صلح در لغت
کلمه های معادل صلح در لغت
سلم: سلم درکتب لغت ضد جنگ و عاری بودن ازآفات ظاهری و باطنی آورده شده است و در مذکر و مؤنث یکسان به کار برده می شود، سلم، ضد جنگ و سَلم و سِلم مفهوم یکسانی دارند.
سلم بافتح و کسر میم: صلح و آشتی، مسالمت، بر خلاف جنگ و تسالم. و سلم بنابر قرائت ابو عمر در آیه ی«ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً»به معنای اسلام نیز بکار برده شده است و سلم با فتح سین و کسر آن مذکر و مؤنث می شود. ومعنای عاری بودن از آفات ظاهری و باطنی نیز می دهد. آشتى دو قسم است: شرعى و عرفى. صلح به معنى آشتى شرعی و آشتى عرفى نیز به کار می رود صلح در آشتی شرعی سلم نامیده می شود. در سوره انفال آيه 61« وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَه وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ »آشتى شرعى اظهر است و از اين جهت مصالحه و مسالمه هر دو در اين عقد استعمال مىشوند. مصالحه از عقود لازمه است.
عَفْو
عفو مترادف صفح می باشد. عَفْو دو معنا دارد.یکی بر رها کردن چیزی و دیگری بر طلب کردن دلالت می کند. فروعات بسیاری به آن برمی گردد که در معنی تفاوتی ندارد. عفو از جانب خدای تعالی یعنی بندگان را رها می کند وعقوبت نمی کند. خلیل گفته است هر کسی که استحقاق عقوبت دارد و او را رها کنی او رابخشیده ای.«عفا يعفُو عَفْوا » این چیزی که خلیل گفته ، صحیح است و عفو کردن در مورد انسان به معنی رها کردن می باشد.
ابراء
ابراء یعنی حق خود را بخشیدن. اصل واحد در ماده همان صرف نظر کردن از چیزی در موردی که به آن نظر وتوجه است و از مصادیق آن صرف نظر کردن از گناهان و خطایا وعقوبت می باشد. در کتاب العین آورده شده است: با زن بر جدائی مصالحه کردم و می گوئی مرد را از دین و ضمان برئ کردم و او را بخشیدم.
صفح
صَفَحْت عنه: أي عفوت عنه: اورا بخشیدم. اصل واحد در ماده صفح انصراف از جهتی ومنصرف شدن به طرف دیگر می باشد.
صفح: ترک فساد، بهتر از عفواست به خاطر همین خدای تعالی می فرماید: «فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا حَتّى يَأْتِيَ اللّهُ بِأَمْرِهِ» گاهی انسان عفو می کند ولی در دل گذشت نمی کند.«قال: فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمِيلَ أَ فَنَضْرِبُ عَنْكُمُ الذِّكْرَ صَفْحاً»
صفوح از صفت خدای تعالی می باشد و او بسیار در گذرنده و رویگردان از گناهان بندگان می باشد .