اشتراک فقه وحقوق درمستقل بودن عقدصلح
علما به این مطلب اذعان دارندکه اولا در مورد صلح نصوصی یافت می شود که بربیع عاریه واجاره وهبه منطبق نیست. مثل روایت دو مردی که طعامی نزد یکدیگر داشتند و مقدار آن مجهول بود بر بیع دلالت ندارد زیرا دو عوض مجهولند و از این جهت که عطای مجانی در آن نیست هبه نمی باشد و عاریه واجاره نیز به آن اطلاق نمی گردد زیرا تملیک منفعت نیست ومنطبق برهیچ یک از معاملات نمی گردد وچاره ای نیست که عقدی مستقل باشد. ثانیاً :عقد صلح آشتی و توافق دو طرف است. ولی منشأ سایر عقود عناوین دیگری می باشد و صرف اشتراک در اثر چیزی را از واقع خارج نمی کند و چون منشا عقد صلح با سایر عقود متفاوت است اطلاق بیع وغیره برآن صحیح نیست ونظریه تفریع که در جواهر به شیخ طوسی نسبت داده شده رد می گردد. ثالثاً ثمره این بحث در آثار مترتب براین عناوین روشن می گردد، مثلاً اگر قائل باشیم که صلح عین مال به عوض مال بیع است که خیار مجلس درآن ثابت است در غیر این صورت بیع نیست و بنا نیست که خیار اختصاص به بیع داشته باشد و در غیر معاملات جاری نباشد.
نتیجه این که آثار و أحكام مختصّ به هر عنوانی بر همان عنوان جاری می شود نه برچیزی که فائده آن را داردو شکی نیست که عنوان صلح و بيع و إجاره و هبه و عاريه مختلفند وحکم یکی بر دیگری ملحق نمی شود گرچه نتیجه وفائده هردو یکسان است.1
قال العلّامة رحمه الله:« الصلح عند علمائنا أجمع عقدٌ قائمٌ بنفسه …علامه رحمه الله: صلح نزد تمام علمای ما عقد قائم به ذات می باشد و فرع عقد دیگری نمی باشد. زیرا برای تبعیت از عقد دیگری دلیلی وجود ندارد. عرف از عنوان صلح چیزی را می فهمد که با مفهوم سائر معاملات مغایرت.2
خلاصه اینکه آثارواحکام مختص به هر عنوانی جاری نمی شود مگر به همان عنوان، نه بر هر چیزی که فائده آن عنوان را بدهدوشکی نیست که عناوین صلح و بيع و اجاره و هبه و عاريه مختلفند وحکم یکی به دیگری ملحق نمی شود گرچه نتیجه وفائده هر دو یکسان می باشد واشتراک در فائده ضرری به استقلال صلح نمی زند و در شرع برای صلح در لغت و شرع مفهوم خاصی در نظر گرفته شده و در کتاب و سنت مفهوم آن از مفاهیم دیگر متمایز گردیده است.3
دلیل شیخ طوسی بر مستقل بودن صلح این است که صلح دارای صیغه خاص و با عقود دیگر در حکم مخالف است. همچنین طلب بیع اقرار است ولی طلب صلح اقرار نیست وصلح در مجهول جایز ولی در بیع جایز نیست.4
افرادی که به مستقل بودن صلح تصریح کرده اند عبارتند از: محمدبن مکی عاملی در الدروس الشرعية في فقه الإمامية5 و يحيى بن سعيد، حلّى در الجامع للشرائع6 جمال الدین حلی در المقتصر من شرح المختصر 7؛ مقدادبن عبد اللّه سيورىحلّى در التنقيح الرائع لمختصر الشرائع 7علامه اسدى، حلیّدر مختلف الشيعة في أحكام الشريعة 8.
مشهوروعلامه حلی قائل به مستقل بودن این عقد هستند گرچه فائده عقود دیگر راداشته باشد.9
می توان نتیجه گرفت صلح عقدی مستقل می باشد، چون مواردی در فقه یافت می شود که قابل انطباق بر عاریه وهبه و غیره برآن جاری نیست و منشأ آن تراضی می باشد. در شرع مفهوم خاصی برای این موارد در نظر گرفته شده است که صلح نام دارد.
برگرفته از پايان نامه خانم اعظم خطيري(طلبه مركز تخصصي تفسير و علوم قرآنی نرجس خاتون سلام الله علیها)
1.غلام رضا ذاکر صالحی ، مبانی قرار دادهای نامعین ،چاپ اول ،نشر میزان ، 1388،ص144
2.حسن، موسوی بجنوردي، همان کتاب، ج5، ص 13
3.محمد كاظم مصطفوى، فقه المعاملات، چاپ اول ،دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ايران، 1423 ه ق ص: 485
4.مفلح بن حسن صيمرى ،غاية المرام في شرح شرائع الإسلام، 4 جلد، دار الهادي، بيروت - لبنان، اول، 1420 ه ق، ص: 222
5.محمد بن مكى عاملى، شهيد اول،الدروس الشرعية في فقه الإمامية، جلد سوم، چاپ دوم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم - ايران، 1417 ه ق، ص: 327
6.يحيى بن سعيد، حلّى ،جامع للشرائع،چاپ اول،مؤسسة سيد الشهداء العلمية،1405ه ق،ص306
7.جمال الدين، حلّى ، المقتصر من شرح المختصر، مجمع البحوث الإسلامية، مشهد - ايران، اول، 1410 ه ق ص: 198
8.مقدادبن عبد اللّه سيورىحلّى،التنقيح الرائع لمختصر الشرائع، جلد دوم، چاپ اول،كتابخانه آية الله مرعشى نجفى ره، قم-ايران،1404ه ق،ص 199
9.حسن بن يوسف بن مطهر اسدى، حلّى، علامه، مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، جلد ششم، چاپ دوم ،دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ايران، 1413 ه ق ص: 213