قاعده ابراء
قاعده ابراء
«ابراء» در لغت عرب مصدر باب افعال از مادّه ی «برء» به معناى خلاص شدن آمده است و در باب افعال نیز به معناى خلاص كردن و آزاد كردن مىباشد.در اصطلاح حقوقى، «ماده 289 ق. م»، «ابراء» را چنين تعريف كرده است:
ابراء عبارت است از اين كه «داين از حق خود به اختيار صرف نظر نمايد.» و يا به تعبير ديگر، ابراء عبارت است از، اسقاط دين به وسيلۀ داين. با توجه به اين تعريف بلا عوض بودن و مجانى بودن ابراء نيز روشن است.1
بنابر نظر شيخ طوسى(ره)صلحى كه اثر ابراء را دارد مانند صلح بر اسقاط حق يا دين واقعاً ابراء است و احكام ابراء را دارد و از ايقاعات به شمار مىآيد و نيازى به قبول ندارد، امّا بنابر قول مشهور چنين صلحى عقد مستقلى است و نيازمند قبول مىباشد.2
قول مشهور فقهاى اماميه بر آن است كه ابراء ايقاع مي باشد و بدون موافقت مديون و حتى با رد او تحقق مي یابد، زيرا چنانكه گفته شد حق دينى داراى چهار ركن مي باشد كه عبارت است از حقى كه قائم به دائن و تكليفى كه قائم به مديون و رابطۀ بين آن دو و جزاء است و با از بين بردن جنبه ی مثبت آن از طرف دائن يعنى بوسيلۀ صرف نظر نمودن او از طلب خود حق دينى ساقط مي شود.3
تفاوت ابراء و صلح در این است که ابراء نیازی به ایجاب وقبول ندارد مگر اینکه از طریق صلح واقع شود و اگر حقی را ساقط کرد جایی برای فسخ آن وجود ندارد.4
ابراء از ريشۀ بَرَء و بُرء و بروء گرفته شده و در معانى مختلفى از جمله بيزار كردن از بيمارى، رهانيدن، شفا بخشيدن، بيزار كردن از عيب و رهانيدن از دين به كار مىرود. در حقوق ابراء از اعمال حقوقى و از اسباب سقوط تعهدات محسوب مىشود كه نتيجه آن، بری شدن ذمه مديون است. اين نتيجه به اعتبارى حاصل اسقاط دين از طرف دائن و به مفهومى ديگر محصول تمليك دين به مديون است. بنابراين در عرف فقها، ابراء به دو مفهوم «اسقاط» و «تمليك» به كار مىرود. اسقاط، ساقط كردن حقى است كه شخص بر عهده ديگرى دارد؛ مثل اينكه طلبكار به بدهكار بگويد: تو را از دينى كه نسبت به من دارى، آزاد كردم و تمليك بدين معنى است كه صاحب حق آن را از مالكيت خود خارج كرده و به ملكيت متعهد و مديون درآورد. مانند اينكه دائن به مديون بگويد: آنچه به من بدهكارى به تو بخشيدم. ابراء گاه به صور ديگرى مانند اقرار يا وصيت نيز بيان مىشود، مثل آنكه كسى اقرار كند كه فلان شخص به او مديون نيست يا وصيت كند كه با مرگ او دين مديون ساقط و ذمه او آزاد شود. فقها درباره ماهيت ابراء دو نظريه مغاير دارند. بعضى آن را اسقاط حق و برخى ديگرتمليك دين به مديون مىدانند. اگر اسقاط چشم پوشيدن از حقى باشد كه شخص دارد، متعلق حق دو صورت خواهد داشت:
گاه متعلق حق، عهده و ذمه ی ديگرى است؛ مثل طلبى كه كسى از ديگرى دارد و جايگاه آن ذمه بدهكار است. ذمه يك امر اعتبارى است و همان طور كه جزيرى در تعريف آن مىگويد، مقصود از ذمه، تعهد متعلق به انسان است و مراد از قول فقها كه مىگويند «در ذمه اوست»، يعنى در نفس او به اعتبار تعهدش موجود است، يعنى كل وجود مديون در برابر دائن متعهد است نه آنكه عضوى خاص از بدنش تعهد داشته باشد، بلكه در حقيقت مجموعه ی دارايى و اعتبار حال و آينده ی او، در گرو اين تعهد است.
ابراء و صلح رابطه تنگاتنگی دارند. در هردو مورد یک طرف از حق خود صرف نظر می کندبا این تفاوت که ابراء نیازی به ایجاب وقبول ندارد مگر اینکه از طریق صلح واقع شود واگر شخص حقی را با ابراء ساقط کند جایی برای فسخ آن وجود ندارد ولی در صلح امکان فسخ وجود دارد.
1.حبیب الله ،طاهری، حقوق مدنی،ج2، ص167
2.جمعى ازمؤلفان، مجله فقه اهل بيت عليهم السلام ،مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى،جلد 45،چاپ اول ، قم- ايران، ص 139
3.حسن، امامى، حقوق مدنى ، جلد اول ، انتشارات اسلامية، تهران - ايران،ص333
4. روح اللّه ،موسوى خمينى ، مترجم: على اسلامى، تحرير الوسيلة ،جلد دوم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ايران، 1425 ه ق ،ص44
برگرفته از پایان نامه خانم اعظم خطیری(طلبه مرکز تخصصی تفسیر و علوم قرآنی نرجس خاتون سلام الله علیها و استاد مدارس علمیه)